که میرود به شفاعت که دوست بازآرد
که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
که را مجال سخن گفتن است به حضرت او
مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد
ستیزه بردن با دوستان همین مثلست
که تشنه چشمه حیوان به گِل بینبارد
مرا که گفت دل از یار مهربان بردار
به اعتماد صبوری که شوق نگذارد
که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود
مرا تمام یقین شد که سهو پندارد
حرام باد بر آن کس نشست با معشوق
که از سر همه برخاستن نمییارد
درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق
که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد
به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار
کس این کند که دل دوستان بیازارد
بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی
نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد
حکایت شب هجران که بازداند گفت
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و تنهایی میپردازد. شاعر به شفاعت دوست دعا میکند تا او را به معشوقش بازگرداند، چرا که زندگی بدون او بیمعناست. او میگوید که صحبت کردن با معشوق ممکن نیست مگر با نسیم صبح که پیامی بیاورد. شاعر بر این باور است که تیرگی روابط با دوستان شبیه به تشنگی سراب است. او از دل خود میگوید که نمیتواند از عشق معشوق دست بکشد، چرا که شوق باعث فراموشی صبر میشود. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد تا حوصله و محبت را فراموش نکند و اشاره میکند که عشق واقعی در برابر مشکلات باید ثابت قدم باشد. وی به بیان این نکته میپردازد که عشق حقیقی نباید باعث آزار دیگران شود و او خود را آماده فداکاری میداند.
شفاعت: خواهشگری و التماس پایمردی / عیش: شادی و خوشی / خلوت: گوشه نشینی و عزلت / کدورت: تیرگی و ملامت. / معنی: چه کسی برای پایمردی به نزد دوست می رود تا او را بر گرداند؟ برای آنکه زندگی در تنهایی و بدون او صفایی ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: کیست که در حضور او بتواند صحبت کند، جز نسیم صبحگاهی که این پیام را به او میرساند؟
ستیزه بردن: لجاج و دشمنی کردن / مثل: داستان / چشمهٔ حیوان: ۳ / ۵۳ (آب زندگی، چشمهٔ حیات) / انباردن: پر کردن و انباشتن. / تشبیه مرکّب: ستیزه بردن با دوست به انباردن چشمه با گِل. / معنی: ستیزه کردن با دوستان مانند این است که شخص تشنه چشمهٔ آب حیات را با گِل پر کند و خود را از آن محروم سازد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
شوق: اشتیاق، آرزومندی، در نزد عارفان آتشی ست که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد. (۵=بیت / ۷۲=غزل) / کنایه: دل برداشتن از کسی (رها کردن و ترک گفتن کسی). / معنی: چه کسی به من گفت با تکیه کردن بر شکیبایی خویش دل از یار مهربان خود برکن؟ این خطاست و بی تردید اشتیاقم نمی گذارد که دل از تو بر کَنَم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
خاطر: فکر و اندیشه، دل / تمام: به کلّی، یکسره. / معنی: چه کسی گفت که هر چه از دوست در ذهنت نقش بسته محو خواهد شد و آنها را فراموش خواهی کرد؟ به طور قطع، یقین دارم که او در مورد زدودن یاد دوست از ذهنم اشتباه کرده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
یارستن: توانستن. / کنایه: از سر همه بر خاستن (از همه گذشتن و رها کردن) / جناس زاید: باد، با / ایهام تضاد: بین "برخاستن" در معنای غیر منظورش با "نشستن". / معنی: همنشینی با معشوق برای کسی که همه چیز و کس را در راه او ترک نمی کند، حرام باد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مدّعی: ادعا کننده، کسی که دعوی عشق و هنر کند ولی کم مایه و دروغگوست(بیت ۲غزل ۱۸). / مواجهه: رو به رو، برابر. / کنایه: سر خاراندن (سستی و تعلّل کردن). / معنی: از آن لاف زنی که در رویارویی با شمشیرِ غم عشق پای پس می کشد و درنگ می کند، ادّعای عشق باور کردنی نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کام: خواست و آرزو / گذاشتن: رها کردن. / ایهام تناسب: بین " کام " در معنای " دهان " که در اینجا مراد نیست، با " دل " / تضاد: دشمن، دوست. / معنی: ای دوست مرا این چنین دشمن کام مکن. آیا کسی این کار را می کند که حاصلش آزردن دوستان است؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
روح سپاردن: جان دادن و مردن. / کنایه: در قدم کسی افتادن (مطیع و فرمانبردار کسی شدن). / معنی: ای معشوق، حتی اگر مرا بکشی، باز گرد تا خود را زیر گام هایت اندازم؛ زیرا کسی را که تو بکشی، مرده محسوب نمی شود. - منبع: شرح غزلهای سعدی
دانستن: توانستن. / کنایه : ستاره شمردن (بیدار بودن و شب زنده داری کردن) / تناسب: شب، ستاره. / معنی: چه کسی می تواند ماجرای شب فِراق را باز گوید؟ بی تردید کسی که مثل سعدی شبها بیدار مانده و شب زنده داری کرده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک
چو بخت آتش فتح و سپند میآرد
هنوز ماه ز تایید تو همی تابد
هنوز ابر ز انعام تو همی بارد
ز خشکسال حوادث چگونه خشک شود
[...]
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
نه بخت با منِ مسکین سری به ره دارد
نه یارم از منِ بی چاره یاد می آرد
بیا و بر ورقِ رویِ زعفرانم بین
که دیده ژاله به رخ بر چو لاله می بارد
مراد حاصل و من غافل و همین باشد
[...]
ضیاء دولت و دین ایکه ما در ارکان
بصد قران چو تو فرزند نامور نارد
بخشکسال کرم بر سر نهال امید
ز ابر دست تو باران جود میبارد
کمینه چاکرت امروز با سه چاریار لطیف
[...]
قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد
غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد
زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار
که خواجه آن درود از جهان که میکارد
میان زاهد و رندان ز باده دریاهاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.