گنجور

 
سعدی

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد

که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

که را مجال سخن گفتن است به حضرت او

مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد

ستیزه بردن با دوستان همین مثلست

که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد

مرا که گفت دل از یار مهربان بردار

به اعتماد صبوری که شوق نگذارد

که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود

مرا تمام یقین شد که سهو پندارد

حرام باد بر آن کس نشست با معشوق

که از سر همه برخاستن نمی‌یارد

درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق

که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد

به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار

کس این کند که دل دوستان بیازارد

بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی

نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد

حکایت شب هجران که بازداند گفت

مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد

 
 
 
غزل ۱۶۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۱۶۵ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک

چو بخت آتش فتح و سپند می‌آرد

هنوز ماه ز تایید تو همی تابد

هنوز ابر ز انعام تو همی بارد

ز خشکسال حوادث چگونه خشک شود

[...]

سعدی

همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

که استخوان خورد و جانور نیازارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

نه بخت با منِ مسکین سری به ره دارد

نه یارم از منِ بی چاره یاد می آرد

بیا و بر ورقِ رویِ زعفرانم بین

که دیده ژاله به رخ بر چو لاله می بارد

مراد حاصل و من غافل و همین باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

ضیاء دولت و دین ایکه ما در ارکان

بصد قران چو تو فرزند نامور نارد

بخشکسال کرم بر سر نهال امید

ز ابر دست تو باران جود میبارد

کمینه چاکرت امروز با سه چاریار لطیف

[...]

کمال خجندی

قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد

غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد

زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار

که خواجه آن درود از جهان که میکارد

میان زاهد و رندان ز باده دریاهاست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه