گنجور

 
سعدی

از صومعه رختم به خرابات برآرید

گرد از من و سجادهٔ طامات برآرید

تا خلوتیان سحر از خواب درآیند

مستان صبوحی به مناجات برآرید

آنان که ریاضت کش و سجاده نشینند

گو همچو ملک سر به سماوات برآرید

در باغ امل شاخ عبادت بنشانید

وز بحر عمل در مکافات برآرید

رو ملک دو عالم به می یکشبه بفروش

گو زهد چهل ساله به هیهات برآرید

تا گرد ریا گم شود از دامن سعدی

رختش همه در آب خرابات برآرید

 
 
 
غزل ۳۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید

این کارِ مهم تر ز مهمّات بر آرید

گو مدّعیان از سرِ تشنیع و شماتت

شوری ز میان خانۀ طامات بر آرید

این پیرِ ملامت زده را سلسله در حلق

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تنگست حرم سر زخرابات برآرید

مستانه سرا زخرقه طامات برآرید

تا صومعه داران فلک را بنشانند

سرمست هیاهوی مناجات برآرید

سر بر در میخانه بسائید سحرگاه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه