ای پیک مشتاقان بگو امشب بدان پیمانشکن
کز دوستانِ معتقد شوخی مکن دل بر مکن
مجنونِکار افتاده را بندی نه از زنجیرِ زلف
یعقوبِمحنت دیده را بویی فرست از پیرهن
با خاطرش ده کای فلان این نیست شرطِ دوستی
یاران چنینی یاد آورند از مخلصانِ خویشتن
کاهی شدم من احتمال امکان ندارد بیش ازین
کوهِغم است ندوهِ او بر خاطرِ این ممتحن
امّیدوارم کز وجود ایزد خلاصی بخشدم
وین شخصِ محنت دیده را زندان غم بر جانِمن
باری حجابِپیرهن از جانِ من برداشتی
کز هر چه من بودن نماند الّا خیالی از بدن
با آن که خون شد کاشکی بردیده بگذشتی دلم
کز دل چنین افتادهام همچون زبان در هر دهن
کردی نزاری عاقبت جان در سرِ مقصودِ دل
وین قصّه در آفاق شد افسانهی هر انجمن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن
نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن
رَبع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
[...]
از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن
بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»
کز باده می زاید فرح
در سینه غمگین من
هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن
هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن
چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.