اگر وصال میسّر شود دگر بارم
فراق بیش فریبم دهد نپندارم
ز بس که خیلِ خیالت عذاب می دارد
هزار جهد کنم تا شبی به روز آرم
چو ژاله بر ورقِ سرخ گل شقایقِ اشک
ز ابرِ دیدۀ پرخون چنان فرو بارم
که موج تا به گریبان برآید از دامن
گر آستین زرهِ سیلِ دیده بردارم
چو با خیالش هم خانه می توانم بود
رقیب گو به سرِ کویِ دوست مگذارم
نمی رود نفسی چشم هاش از چشمم
که بر ستارۀ بام است چشم بیدارم
فغان ز دستِ ملامت گرانِ نا هموار
که سر ز خجلتِ این در کشیده هم وارم
مگیر مدّتِ هجران نزاریا ز حیات
که من عذابِ الیم از حیات نشمارم
اگر قضایِ فراقم امان نخواهد داد
گواه باش که من زین حیات بیزارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق خود نسبت به فراق و وصال معشوق میپردازد. او از درد و رنجی که ناشی از دوری است سخن میگوید و میگوید اگر دوباره بتواند به معشوق برسد، دیگر نمیخواهد به فراق فکر کند. شاعر به شدت تحت تأثیر خاطرات معشوق قرار دارد و اشکریزی و عواطفش به شکل باران بر گل شقایق تجلی یافته است. او از بیتابی و تمایلش به نزدیکی با معشوق و همنشینی با خیالش سخن میگوید. به طور کلی، شعر بیانگر عذابهای عاشقانه و آرزوهای شاعر برای رهایی از فراق و رسیدن به وصال است.
هوش مصنوعی: اگر روزی دوباره به وصال محبوب برسم، دیگر فراق و جدایی مرا فریب نخواهد داد و فکر نمیکنم که دوباره برگردم به آن حال.
هوش مصنوعی: بهخاطر آنکه فکر و خیال تو بر من فشار میآورد، هر چقدر تلاش میکنم، نمیتوانم شب را به روز تبدیل کنم.
هوش مصنوعی: مثل قطرات باران که بر روی برگهای سرخ گل شقایق مینشیند، من نیز از دیدگان گریانم اشکهایم را مانند باران بر زمین میریزم.
هوش مصنوعی: اگر از دامن آستین زرهای را بردارم، موجی به گریبان میرسد و به اوج خواهد آمد.
هوش مصنوعی: وقتی میتوانم با خیال او زندگی کنم، رقبا را به یاد میآورم که در کوی دوست حاضر نمیشوم.
هوش مصنوعی: چشمهایم همواره به چشمهای تو خیره است و مانند ستارهای که در آسمان شب میدرخشد، پرنور و باهوش است.
هوش مصنوعی: آه از کسانی که با قضاوتهای ناعادلانه و نامناسبشان به من آسیب میزنند، در حالی که من به خاطر شرم و خجالت از این وضعیت در خود فرو رفتهام.
هوش مصنوعی: مدت زمان فراق را از زندگیات کم نکن، زیرا من رنج عمیق و دردناک این جدایی را از زندگیام نمیشمارم.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت ما را از هم جدا کند، بدان که من از این زندگی بیزارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.