خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری
اگر وصال میسّر شود پس از دوری
سوادِ ملکِ وجودم خراب کرد فراق
خرابکرده عشق و امیدِ معموری
بدان امید که روزی به گوشِ دوست رسد
به نظم آورم این عِقدهای منشوری
ز دیده دانه دُر نظم میکنم همه شب
به روشناییِ دل در شبانِ دیجوری
معاف دار نگار اگر ضرورتِ حال
شکایتی دو سه اِنها کنم به دستوری
سلامکی نفرستی پیامکی ندهی
نه شرطِ عهدِ قدیم است اگر چه معذوری
سرت به همچو منی ار فرو نمیآید
غریب نیست که در حسن خویش مغروری
شبی ز جام وصال تو گر شدم سرمست
قیامتا که بدیدم ز روزِ مخموری
پس از مجاهده انتظار خوش باشد
اگر خلاص به صحّت بود ز رنجوری
نزاریا ز عذابِ فراق بیش منال
که در مقابل نیش است نوشِ زنبوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک
به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری
دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است
به پیش امر تو تن در دهد به مأموری
سواد طره توقیع تو بر آتش رشک
[...]
بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
بیا به دعوت شیرین ما چه میشوری
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری
به دست طره خوبان به جای دسته گل
[...]
تو در کمند نیفتادهای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری
گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بهشت روی من آن لعبت پری رخسار
[...]
بر آن سرم که دگرباره در دهم صوری
صلا بگویم و عشّاق را دهم سوری
ولیک من به سرِ خود نمیتوانم بود
که هست قاعده بر آمری و مأموری
مطیع امرمان و تعلیم را شده تسلیم
[...]
بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری
اگر به صورت زیبای خویش مغروری
دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟
به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری
به بلبلان برسانید تا نفس نزنید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.