گنجور

 
حکیم نزاری

روی مخوانش که می چکد عرق از وی

برگِ گل است آن نشسته بر ورقش خَوی

هر که چنین صورتی بدید محال است

کاتشِ تشویش بر دلش ننهد کی

هیأتِ شیرینش ار مطالعه کردی

سرو کمر بر میان بُدی چو شکر نی

ور به سر کُشته با چنین قد و قامت

بگذرد این روحِ قدس باز شود حی

ای که همه کاینات ممکن و موجود

پیشِ وجودِ بزرگوارِ تولا شی

ترسد اگر نه فرو برد به تبرّک

زاهد صد ساله با تو در رمضان می

باده بده ساقیا که موسومِ نوروز

می گذرد هان و فوت می شود این فی

باغ شد از سبزه هم چو جنّت و کردند

فرش چمن اهل ذوق زیرِ قدم طی

پیر جوان را چه می دهد به وَرَع دم

آتشِ ما سرد کی شود به دمِ دی

سیر نگشتی نزاریا ز ریاضت

صبرِ تو تا چند و احتمالِ تو تا کی

بس که تو باطن به خلق باز نمودی

ظاهر واعما نمی برد به سخن پی

 
 
 
امیر معزی

تا به ‌سلامت ‌به حِلّه ‌آمد سَلْمیٰ

خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی

آب گرفت از لبش حلاوت کوثر

خاک ‌گرفت از رخش طراوت طوبی

باد چو بر زلف او وزید جهان را

[...]

میبدی

الی سامع الاصوات مع بعد المسری

شکوت الّذی القاه من الم الذکری‌

فیا لیت شعری و الامانی کثیرة

أ یشعر بی من بت ارعی له الشعری‌

یار از غم من خبر ندارد گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مجیرالدین بیلقانی

رطل گران کن که روی در طرب آورد

شاه قزل ارسلان سپهر معالی

حکیم نزاری

گفت به من محتسب که توبه کن از می

پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی

گفتمش آری من و تو هر دو به یک بار

توبه کنیم ار موافقت کنی از می

باک نباشد ز عهده هم به در آییم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه