یکی در مسجدِ سنجار به تطوّع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی و صاحب مسجد امیری بود عادلِ نیکسیرت، نمیخواستش که دلآزرده گردد. گفت: ای جوانمرد! این مسجد را مؤذّنانند قدیم، هر یکی را پنج دینار مرتّب داشتهام، تو را ده دینار میدهم تا جایی دیگر روی.
بر این قول اتّفاق کردند و برفت. پس از مدّتی در گذری پیش امیر باز آمد. گفت: ای خداوند! بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بُقعه به در کردی که اینجا که رفتهام، بیست دینارم همیدهند تا جای دیگر روم و قبول نمیکنم! امیر از خنده بیخود گشت و گفت: زنهار! تا نستانی که به پنجاه راضی گردند!
به تیشه کس نخراشد ز رویِ خارا گِل
چنان که بانگِ درشت تو میخراشد دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شخصی در مسجد سنجار به رایگان به قصدِ ثواب و استحباب بانگ اذان برمیآورد، به آوایی که شنوندگان بیزار میشدند.// معنی «این مسجد را مؤذنانند قدیم...»: این مسجد اذانگویانِ دیرینه دارد که برای هر یک پنج دینار (سکهٔ زر) حقوق مقرّر کردهام.
معنی «امیر از خنده بیخود گشت...»: امیر از خنده بیهوش شد و گفت: هان، آگاه باش که نگیری که به پرداختِ پنجاه سکهٔ زر هم رضایت میدهند!
آوازِ ناخوشِ تو از بانگِ گوشخراشِ تیشه بر سنگِ خارا که از آن گل زدایند دلخراشتر است!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.