گنجور

 
حکیم نزاری

دگر باره کردم اعادت به می

اِلی اصلِه یَرجع کلُّ شَی

به تحصیلِ لیلیِ من بی قرار

چو مجنون در افتاده از حی به حی

بر امّید کرّوبیِ هم نفس

بساطِ زمین کرده ام جمله طی

کنون یافتم آن چه مطلوب بود

شدم فارغ از وعده ی کو و کی

به رسمِ رنودم به کف بر کؤوس

چه کارم به آیینِ کاووس و کی

زمانه ندانم که دردِ مرا

دوا تا به کی کرد خواهد به کی

به راحی مداوا کنم روح را

که عکسش بریزد ز خورشید خوی

همه ساله بر خم بگردم چنان

که پیرامنِ قُطب گردد جدَی

من و سر نهادن بر آن آستان

که خم خانه مشتق شد از نامِ وی

نزاری ز اندوهِ مَی شد نزار

بهل تا بنالد به زاری چو نی

خداوندِ فطرت ز مبدایِ کون

سخن را بدو داد و او را به مَی

 
 
 
عنصری

بآیین یکی شهر شامس بنام

یکی شهریار اندرو شادکام

فلقراط نام از در مهتری

هم از تخم آقوس بن مشتری

عیوقی

چو از مکه پیغمبر ابطحی

به یثرب شد و کار دین شد قوی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
قطران تبریزی

شاه زمینی و پادشاه زمانی

جز بفریدون با هیچ خلق نمانی

جد تو گرچه جهان بپیری بگشاد

تو بگشادی همه جهان بجوانی

جان ولی را همه سلامت و سودی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه