گنجور

 
حکیم نزاری

حرام بر من و بر هر که بی تو می خورده ست

بر آن که خورد حلالش حرام کی کرده ست

به حکمِ عقل حرام است نان و آب برو

که ناحق از خود هر دم دلی بیازرده ست

به غیرِ خمر و زنا و ربا و غیبت و قتل

حلال داند وین رخصتش که آورده ست

هنوز لحمِ خنازیر خوردن اولاتر

بر آن که تن به طعام یتیم پرورده ست

به خمر خانه رو و خمر خواه و حالی خور

که فرشِ عیش و بساطِ نشاط گسترده ست

به رغمِ عادتِ بدگوی نیک بخت به طبع

ز بامداد گرفته ست جامِ می بردست

خوشی درآ به خراباتِ عشق و فارغ شو

ز هرچه بر زبر و زیرِ این سرا پرده ست

کسی که بوی نبرده ست از شمامۀ عشق

گرش چو عود بسوزی هنوز افسرده ست

لطیفه هایِ نزاری حقایقِ محض است

تو عفو کن به بزرگی که در سخن خرده ست

 
 
 
ابوالفرج رونی

دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست

از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است

سوزنی سمرقندی

رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت

به بارگاه وزیر خدایگان بنشست

که تا نظر کند اندر جمال طلعت او

که هیچ شه را مانند او وزیری هست

خجسته‌رای و همایون‌لقا و فرّخ‌فال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست

در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست

جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان

سریر کفر بلند و سرای ایمان پست

رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد

[...]

انوری

رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل

شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست

زمانه نی در مردی در کرم بشکست

سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست

دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر

[...]

سعدی

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه