گنجور

 
حکیم نزاری

چون جزو نیست ای همه پس چیست

گر همه اوست پس همه کس کیست

برو و جان بدو سپار و بمان

ورنه بی او چه گونه خواهی زیست

هر چه او نیست نقدِ وقت همه

انتظارِ پریرو وعدۀ دی ست

عالمِ آفرینشِ مخلوق

منزلِ جنّ و انس و دیو و پری ست

ما در آن عالمیم مستغرق

کز دو عالم منزّه است و بری ست

واحدِ مطلق است و هر چه جزو

همه دیگر منافقی و دوئی ست

وَحدهُ لاشریکَ له گفتند

پس موحّد چه کارۀ ثنوی ست

علّتِ علمِ تست عادتِ تو

ورنه چندین حجاب و شبهت چیست

بت پرستی و بت گری یارا

چیست دیگر همه منی و توئی ست

توبه زاری مبین نزاری را

دل و پشتش به حبِ آل قوی ست

آن که [او] بی حجاب می گوید

اعتقادش به اهلِ بیتِ نبی ست

پادشاه است بر ممالکِ فضل

زان که مملوکِ خاندانِ علی ست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode