یکی از صاحبدلان، زورآزمایی را دید به هم برآمده و کف بر دماغ انداخته.
گفت: این را چه حالت است؟
گفتند: فلان دشنام دادش.
گفت: این فرومایه هزار من سنگ برمیدارد و طاقتِ سخنی نمیآرد.
لافِ سرپنجگی و دعویِ مَردی بگذار
عاجزِ نفسِ فرومایه چه مَردی چه زنی
گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن
مَردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
اگر خود بردَرَد پیشانیِ پیل
نه مَرد است آن که در وی مَردمی نیست
بنیآدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد، آدمی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گفت: این مرد را چه پیش آمده است؟
خویشتن را به زورمندی مستای و ادعای مردانگی و مردمی به یک سو نِه، کسی که اسیر نفس بدفرمای فرومایه باشد مردِ مردانه نیست و با زنِ ناتوان برابر است.
اگر توانی به نوشِ محبّت دهانی شیرین کن و کامِ دلی بر آر، چه نامردی و نامردمی است که به قهر مشتی بر دهانی کوبی یا بر کسی جفایی روا داری.
کسی که آدمیخوی نیست نامردم و فرومایه است، اگرچه به نیرو پیشانیِ فیل تواند شکافت.
فرزندانِ آدم خاکینهادند، پس اگر فروتن و افتاده نباشند، آدمیزاده به شمار نیایند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.