گنجور

 
سعدی

کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری

دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری

نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت

همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری؟

ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا

متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری؟

نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی

به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری

صفت رخام دارد تن نرم نازنینت

دلِ سخت نیز با او نه کم از رخام داری

همه دیده‌ها به سویت نگران حُسنِ رویت

منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری

چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی؟

مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری

به جز این گنه ندانم که محب و مهربانم

به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری؟

گله از تو حاش لله نکنند و خود نباشد

مگر از وفای عهدی که نه بر دوام داری

نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم

که تو در دلم نشستی و سر مقام داری

سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری

خجل است از این حلاوت که تو در کلام داری

 
 
 
غزل ۵۶۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۶۸ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

صنما تو همچو آتش قدح مدام داری

به جواب هر سلامی که کنند جام داری

ز برای تو اگر تن دو هزار جان سپارد

ز خداش وحی آید که هنوز وام داری

چو حقت ز غیرت خود ز تو نیز کرد پنهان

[...]

حکیم نزاری

ختنی جمالی ای جام حبشی چه نام داری

بجز از خطی و خالی ز حبش کدام داری

ختنی است رنگ رویت حبشی است رنگ مویت

به میان این دو کشور به کجا مقام داری

حبشی سفید نبود ختنی نمک ندارد

[...]

طبیب اصفهانی

زنکوئی آنچه باید همه را تمام داری

چه شود اگر بگوئی صنما چه نام داری

نه زدوستی وفائی نه بدشمنی جفائی

همه حیرتم نگارا که سر کدام داری

منم و دل فگاری بتو دادم اختیارش

[...]

آشفتهٔ شیرازی

غم حورت از چه باشد که تو این غلام داری

زبهشت خاص برخورده هوای عام داری

نکنی بزخم ناسور دل از چه رو رعایت

تو که زلف عنبرین بو خط مشکفام داری

زشکر لبت چه حاصل که جواب تلخ گوید

[...]

فروغی بسطامی

شب چارده غلامی ز مه تمام داری

تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری

مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی

که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری

حشم کرشمه از پیش و سپاه غمزه از پس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه