ما را ز تو یک نفس به سر نیست
الا در تو دری دگر نیست
از منزل تو گذر ندارم
گر هست برون شوی وگر نیست
از تو چه نشان دهد به وجهی
آن را که ز خویشتن خبر نیست
در بی خبری به وجه دیگر
سرّی است عجب که هست ور نیست
با بی خبرانِ با خبر باش
تعلیمی از این شریف تر نیست
بشتاب که سالک محقق
موقوف ولایت بشر نیست
در معرکه ی سپاه اشواق
جز تیغ نیاز کارگر نیست
بر خیل خیال نازک دوست
جز سوزن فکر را گذر نیست
خفاش و شعاع نور خورشید
این مرتبه حد بی بصر نیست
جر محو شدن دگر چه تدبیر
آنجا که مجال یک نظر نیست
با دوست مضایقت به جانی
از جانب ما بدین قدر نیست
نی نی کششی بود از آنجا
وین بیّنه زان دگر بتر نیست
بی پرتو آفتاب نوری
در صورت مظلم قمر نیست
از گلبُن امتحان نصیبت
جز خار نزاریا مگر نیست
خوش باش که برفکندگان را
میلی به جهان مختصر نیست
در پیش خدنگ غمزه ی دوست
جز سینه ی بی دلان سپر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوقه از آن ظریفتر نیست
زان عشوهفروش و عشوهخر نیست
شهریست پر از شگرف لیکن
زو هیچ بتی شگرفتر نیست
مریمکدهها بسیست لیکن
[...]
از نیک و بد خودش خبر نیست
جز بر ره لیلیاش گذر نیست
دل خون شد و از توام خبر نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست
گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست
زر میخواهی که دل دهی باز
[...]
گر صبر دل از تو هست و گر نیست
هم صبر که چاره دگر نیست
ای خواجه به کوی دلستانان
زنهار مرو که ره به در نیست
دانند جهانیان که در عشق
[...]
از گفته او ترا گذر نیست
وز شیوه عشق خوبتر نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.