یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
بس دیو را که صورت فرزند آدم است
آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی
یا لطف صورتیست، دگر حشو عالم است
هرگز حسد نبرده و حسرت نخوردهام
جز بر دو روی یار موافق که در هم است
آنان که در بهار به صحرا نمیروند
بوی خوش ربیع بر ایشان مُحَرَّم است
وان سنگدل که دیده بدوزد ز روی خوب
پندش مده که جهل در او نیک محکم است
آرام نیست در همه عالم بهاتفاق
ور هست در مجاورتِ یارِ مَحْرَم است
گر خون تازه میرود از ریش اهل دل
دیدار دوستان که ببینند مرهم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
مُمسِک برای مال همهساله تنگدل
سعدی به روی دوست همهروزه خرم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر اهمیت روابط انسانی و دوستی در زندگی است. شاعر به بهشت و جهنم اشاره میکند و میگوید که دیدار با یار و دوستان واقعی مایهی شادمانی و حیات است. او تاکید میکند که انسانیت در نیکسیرتی و صفات نیک نهفته است، نه فقط در داشتن ظواهر انسانی. همچنین، شاعر حسادت را نشاندهندهی نداشتن درک صحیح از ارزش دوستی میداند و به این نکته اشاره میکند که لذتهای دنیا قابل مقایسه با دوستی نیستند. در نهایت، او به این اصل اشاره دارد که دوستی و همراهی با دیگران بیش از همه چیز اهمیت دارد و خوشبختی واقعی در دوستی و نزدیکی به یاران است.
صحبت: مصاحبت و همنشینی / نامتناسب: ناسازگار، بدخو / تضاد: بهشت، جهنم / تشبیه: صحبت یاران همدم به بهشت و دیدار یار نامتناسب به جهنم مانند شده است / جناس زاید: یارا، یاران. / معنی: ای دوست، همنشینی با یاران موافق همچون بهشت، دلنشین و مواجهه با دوستان ناساز، همانند جهنم، سوزان و تباه کننده است. - منبع: شرح غزل های سعدی
دم برآوردن: نفس کشیدن / دریاب: غنیمت بدان / نوعی ردّالصّدر علی العجز: دم / ایهام: دم (دوم) ١-نفس ٢-لحظه / معنی: هر نفسی که در پیش یار عزیزی میکشی آن را غنیمت بشمار زیرا نتیجه زندگی آن نفس و لحظه است. - منبع: شرح غزل های سعدی
آدمی: آدمیزاد، انسان / دیو: موجودی است وهمی و هولناک که او را به صورت انسانی بلندقامت و زشت و دارای شاخ و دم تصور کرده اند که قادر به انجام کارهای فوق العاده ای است و در اینجا استعاره از آدم پلید و شیطان صفت است، شیطان. / جناس زاید: آدمی، آدم / ایهام تضاد: واژه <آدم> در معنی < حضرت آدم > که در اینجا مراد نیست. با < دیو > به معنی <شیطان> / تناسب: چشم، گوش، دهان / ایهام تناسب: بین <صورت> در معنای چهره با < چشم، گوش و دهان > / معنی: هر کس که چشم و گوش و دهان داشته باشد، آدم نیست چرا که بسیاری در توهم انسان به شکل آدمیزادند. - منبع: شرح غزل های سعدی
حشو: آگنه، آنچه از قسم پنبه و پشم و جز آن در بالش و لحاف و جامه پر کنند، زاید و بی مصرف، مردم پست و فرو مایه، و در اینجا معنی اخیر مراد است. / تضاد: سیرت، صورت / معنی: کسی که خوش باطن و زیبا چهره باشد، آدم است. بقیه کسانی که چنین ویژگی هایی ندارند در عالم موجوداتی زاید و بی مصرف هستند. - منبع: شرح غزل های سعدی
دو روی یار موافق: دو صورت یار همدل و سازگار / درهم: باهم و بایکدیگر / معنی: هرگز در دنیا جز برلحظه ای که دو یار موافق رویاروی شوند و به هم نگرند حسرت نبرده و حسادت نورزیده ام. - منبع: شرح غزل های سعدی
ربیع: بهار / محرم: حرام شده / ایهام تبادر: بین <ربیع و محرم> هر دو در معانی غیرمنظورشان، یعنی <ماه های قمری> متناسباند. / معنی: آن انسان های بی ذوقی که در بهاران به باغ و صحرا نمیروند، بوی خوش بهار بر آنان حرام شده است. - منبع: شرح غزل های سعدی
خوب: زیبا / نیک: قید است، سخت، بسیار / معنی: آن انسان سنگدلی را که از دیدن محبوب زیباروی چشم ببندد، نصیحت مکن زیرا نادانی در او صفت راسخ و محکمی است. - منبع: شرح غزل های سعدی
آرام: امنیت و آرامش / به اتفاق: به نظر و عقیده همه / مجاورت: نزدیکی و همسایگی / مَحرَم: همدل و رازدار / معنی: همه در این امر متّفق القولاند که در دنیا آرامشی وجود ندارد یا اگر وجود داشته باشد فقط درکنار دوست همدل و رازدار است. - منبع: شرح غزل های سعدی
خون تازه: خون جهنده و گرم / ریش: زخم / دیدار: چهره / مَرهم: دارویی که بر جراحت نهند / تضاد: ریش، مرهم / جناس اشتقاق: دیدار، بیند / معنی: اگر در دل مجروح عارفان و عاشقان خون تازه جریان داشته باشد، یعنی اگر زخم دل آنان تازه باشد به محض اینکه چهره دوست را مشاهده کنند این دیدار مرهم دل بیمار آنان خواهد شد. - منبع: شرح غزل های سعدی
رفیق: یار و دوست / مقدم: برتر / معنی: نعمت های دنیوی نیکوست، ثروت گران قدر است و جسم آدمی ارزشمند، اما یک دوست موافق بر هرچیز دیگری ترجیح دارد. - منبع: شرح غزل های سعدی
ممسک: امساک کننده، خسیس و بخیل / خرم: شادمان، خوشبخت / جناس لاحق: مال، سال / معنی: انسان بخیل برای بدست آوردن ثروت در تمام طول سال غمگین است، اما سعدی با دیدن روی دوست درتمام روزها شادمان است. - منبع: شرح غزل های سعدی / دکتر محمدرضا برزگز خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عهدیست تا نصیبه ما از جهان غم است
حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است
در عالم از فراغت خاطر اثر نماند
آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟
در مدت جوانی و در عهد کودکی
[...]
ای شاه بانوی ایران به هفت جد
اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است
بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر
شروان شه از کمال سلیمان دوم است
خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست
[...]
شاها درِ تو قبله شاهان عالم است
گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است
مقصود آفرینش عالم تویی از آنک
ذات مطهرت سبب نظم عالم است
هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است
[...]
گفتم چه کردهام که نگاهم نمیکنی؟
وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟
گفتا به جرم آنکه به هفتاد سالگی
سودای سور میپزی و جای ماتم است
تا دور آفرینش و تا عمر عالم است
پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است
گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق
پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است
آدم تویی به نقد و گر ناقدی تو را
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.