گنجور

 
حکیم نزاری

اگرت معیشتی هست و کفافِ کامرانی

به مرادِ خویش برخور ز درختِ زندگانی

می و چنگ و کنجِ خلوت سه چهار یارِ هم‌دم

به از این دگر چه باشد ز نعیمِ این جهانی

به غنیمتِ جوانی ز بهارِ عمر برخور

که نه بهتر از بهارست و نه خوش تر از جوانی

دمِ نقد خوش برآور ببر از غمِ جهان دل

ز میانِ جان رضا ده به قضای آسمانی

بنشین به تازه‌رویی ز زمانه داد بستان

به سماعِ ارغنونی به شراب ارغوانی

بده آبِ تلخ صافی نه که قوتِ جانِ شیرین

نه که آفت المجانین نه که غایت الامانی

قدحِ گران روان کن که سرِ گران ندارم

سبکش بده گرانی که برون برد گرانی

به صفِ خُمار بر زن به مبارزانِ باده

که به حمله مصافش ز جهان برون جهانی

چو مهِ قدح برآید چه کند خمار ظلمت

جز از آن که رختِ زحمت به عدم برد نهانی

به طلوعِ روز بنگر که چراغ چون نزاری

نفسی برآرد اما به هزار ناتوانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عمعق بخاری

غم تو خجسته بادا، که غمی‌ست جاودانی

ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی

منم آنکه خدمت تو کنم و نمی‌توانم

تویی آنکه چاره من نکنی و می‌توانی

عطار

ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی

که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی

دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری

که خبر نبود دل را که تو در میان جانی

ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز می‌طپیدم

[...]

نجم‌الدین رازی

به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی

سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی

چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی

ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی

سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی

[...]

مولانا

هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی

که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی

بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا

که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی

که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی

که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه