گنجور

 
سعدی

چه روی است آن که پیش کاروان است

مگر شمعی به دست ساروان است

سلیمان است گویی در عماری

که بر باد صبا تختش روان است

جمال ماه پیکر بر بلندی

بدان ماند که ماه آسمان است

بهشتی صورتی در جوف محمل

چو برجی کآفتابش در میان است

خداوندان عقل این طرفه بینند

که خورشیدی به زیر سایبان است

چو نیلوفر در آب و مهر در میغ

پری رخ در نقاب پرنیان است

ز روی کار من برقع برانداخت

به یک بار آن که در برقع نهان است

شتر پیشی گرفت از من به رفتار

که بر من بیش از او بار گران است

زهی اندک وفای سست پیمان

که آن سنگین دل نامهربان است

تو را گر دوستی با ما همین بود

وفای ما و عهد ما همان است

بدار ای ساربان آخر زمانی

که عهد وصل را آخرزمان است

وفا کردیم و با ما غدر کردند

برو سعدی که این پاداش آن است

ندانستی که در پایان پیری

نه وقت پنجه کردن با جوان است

 
 
 
غزل ۸۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

خوانش آقای لیله کوهی
بیت 1 ساروان به فتح ر خوانده شده اما به سکون و کسر صحیح است.
بیت 2 عماری به کسر ع و نیز به یاء نکره خوانده شده است.
بیت 11 مصرع اول آخَر زمانی به کسر خ خوانده شده است و دو کلمه (آخرزمانی) سر هم خوانده شده است

همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۸۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۸۱ به خوانش امیر اثنی عشری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
باباطاهر

نفس شومم بدنیا بهر آن است

که تن از بهر موران پرورانست

ندونستم که شرط بندگی چیست

هرزه بورم بمیدان جهانست

مولانا

سماع آرام جان زندگانست

کسی داند که او را جان جانست

کسی خواهد که او بیدار گردد

که او خفته میان بوستان‌ست

ولیک آن کاو به زندان خفته باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه