یکی از ملوکِ عرب رنجور بود در حالتِ پیری و امیدِ زندگانی قطع کرده، که سواری از در درآمد و بشارت داد که فلان قلعه را به دولتِ خداوند گشادیم و دشمنان اسیر آمدند و سپاه و رعیّتِ آن طرف به جملگی مطیعِ فرمان گشتند؛ ملک نفسی سرد بر آورد و گفت: این مژده مرا نیست دشمنانم راست یعنی وارثانِ مملکت.
بدین امید به سر شد، دریغ، عمرِ عزیز
که آنچه در دلم است از دَرَم فراز آید
امیدِ بسته بر آمد ولی چه فایده زانک
امید نیست که عمرِ گذشته باز آید
کوسِ رحلت بکوفت دستِ اجل
ای دو چشمم وداعِ سر بکنید
ای کفِ دست و ساعد و بازو
همهْ تودیعِ یکدگر بکنید
بر منِ اوفتاده دشمنکام
آخَر ای دوستان گذر بکنید
روزگارم بشد به نادانی
من نکردم، شما حذر بکنید



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: یکی از ملوک عرب در دوران پیری و بیماری به سر میبرد و از زندگی ناامید شده بود. در این حال، شخصی به او خبر داد که قلعهای به دستان خداوند فتح شده و دشمنان اسیر شدهاند و مردم از آنجا به فرمان او اطاعت کردهاند. اما ملک از این خبر خوشحال نشد و گفت که دشمنانش وارثان مملکت او هستند. او به عمر از دست رفتهاش فکر کرد و ناامیدیاش را ابراز کرد. سپس به خدا و زندگیاش وداع گفت و از دوستانش خواست تا برای او دعا کنند و نسبت به او حذر کنند، زیرا او در روزگار نادانی به سر برده و در نهایت عمرش به پایان رسیده است.
یک نفر از پادشاهان حکمرانان عرب بیمار بود، در دوران پیری به سر میبرد و امیدی به زندگی نداشت. ناگهان یک سواری از در وارد شد و خبر داد که فلان قلعه را به بخت و اقبال پادشاه فتح کردیم و دشمنان اسیر شدهاند و سپاه و مردم آن منطقه همگی تسلیم فرمان شدهاند. پادشاه نفسِ سردی از سرِ ناامیدی کشید و گفت: «این خبر خوشحالکنندهای برای من نیست. خبر خوشحالکنندهای برای دشمنان من است. همان وارثان پادشاهی را میگویم.»
افسوس که عمر عزیز و گرانبار با این امید به سر شد که روزی آرزوی دلم از در وارد شده و برآورده شود.
امیدِ ناممکن و دست نیافتنی به سرانجام رسید و به آرزویم رسیدم، ولی چه فایده؟ چون امیدی نیست که عمر رفتهام برگردد.
دستِ مرگ و اجل بر طبلِ مرکب میکوبد. ای دو چشمم، با سرِ من وداع کنید.
ای کف دست من، ساعدِ من، بازوی من، با یکدیگر وداع کنید.
ای یاران، بر منی که به کام و مرادِ دشمن به خاک افتادهام و از پا درآمدهام، گذر کنید.
زندگی من با نادانی طی شد و گذشت. من از نادانی پرهیز نکردم. شما ( مثل من نباشید و) پرهیز کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.