مرا در سینه سودای تو باشد
سواد دیده در پای تو باشد
چه می خواهی بیا بنشین زمانی
خوشا آن دل که یغمای تو باشد
اگر باشد درین عالم بهشتی
جمال عالم آرای تو باشد
چه در گنجد دگر در آشیانی
که در وی مرغ سودای تو باشد
محبت می کند یارا وگر نی
که را حدِ توانای تو باشد
نزول پادشاه و کنج درویش
چه گویی بنده را جای تو باشد
مراعاتِ دل شوریده بختی
توانی کرد اگر رایِ تو باشد
چراغ خانه جانِ نزاری
رخ آیینه سیمای تو باشد
تمنایی ست هرکس را به محشر
مراد من تماشای تو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی عشق و آرزوی وصال معشوق است. شاعر از عشق عمیق خود به محبوب صحبت میکند و میگوید تمام آرزوها و تمنای او در دیدار و تماشای محبوب خلاصه میشود. او با ذکر زیباییها و ویژگیهای معشوق، از دوست میخواهد که مدتی کنار او بنشیند. همچنین به وجود بهشت و خوشیها اشاره میکند که تنها در حضور محبوب احساس میشود. در نهایت، شاعر ابراز میکند که تنها خواستهاش در روز قیامت، دیدن چهره محبوب است.
هوش مصنوعی: در دل من عشق و شوق تو وجود دارد، و نگاه من همیشه به سمت توست.
هوش مصنوعی: هرچه میخواهی، بیایید و مدتی را با هم بگذرانیم. دل خوشی برای کسی که به عشق تو تعلق دارد، بسیار ارزشمند است.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا بهشتی وجود داشته باشد، آن بهشت زیبایی توست که تمام جهان را زینت بخشیده است.
هوش مصنوعی: در کجا میتوان جایی را پیدا کرد که در آن پرندهای که به یاد توست، زندگی کند؟
هوش مصنوعی: دوست عزیزم، عشق میورزد و اگر اینطور نباشد، چه کسی میتواند به حد توانایی تو نزدیک شود؟
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی از مقام خود پایین میآید و در کنار درویش قرار میگیرد، چه حرفی برای بندهای همانند من باقی میماند؟ آیا جایی برای من در این بین وجود دارد؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانی به حال دل پریشان من توجه کنی و به آن رسیدگی کنی.
هوش مصنوعی: نور و روشنی خانه، روح و جان نزاری است که در آیینه، تصویر زیبای تو را منعکس میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی در روز قیامت آرزویی دارد، اما آرزوی من تنها دیدن توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو زیر از قدر تو جای تو باشد
علَم دان هر که بالای تو باشد
چو رویم در کف پای تو باشد
همیشه روی من جای تو باشد
اگر سروی به بالای تو باشد
نه چون بشن دلارای تو باشد
و گر خورشید در مجلس نشیند
نپندارم که همتای تو باشد
و گر دوران ز سر گیرند هیهات
[...]
چو زلف آن را که سودای تو باشد
سرش باید که در پای تو باشد
برون کردم ز دل جان را که جان را
نمیزیبد که بر جای تو باشد
خوشا آن دل که بیمار تو گردد
[...]
فلک مزدور ایمای تو باشد
نوازد هر که را رای تو باشد
به دل تنگی کنم دل خوش همیشه
که تنها جای غم های تو باشد
نیازارم ز خود هرگز دلی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.