نظرمان تازه می کن هر پگاهی
چه باشد گر کنی در ما نگاهی
کدامین باغ دارد چون تو سروی
کدامین چرخ دارد چون تو ماهی
مکن بیگانگی با آشنایان
عقوبت شرط نبود بی گناهی
اگر بر کشتنم محضر نویسی
ز هر عضوم برون آید گواهی
چنان ساکن شدم بر خاکِ کویت
که پیر معتکف در خانقاهی
نباشد عاشق آن کز کویِ معشوق
فراتر می تواند برد راهی
ترا دارم چه باک ار سیم و زر نیست
چو سر باشد به دست آید کلاهی
خوش است ار با تو در دوزخ کنندم
که با یوسف توان بودن به چاهی
غلط گفتم که با رویت بهشتی
چو در باغِ ارم باشد گیاهی
مترس از آتشِ دوزخ نزاری
که دوزخ بفسرد آتش به آهی
هم از وهمِ خیال اندیش باشد
گرت در خاطر آید اشتباهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
زُدوده گردد از زنگِ تباهی
به چشمش خوار گردد شاه و شاهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.