گنجور

 
حکیم نزاری

کس ندارم که پیامی برد از من به کسی

چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی

بر کسی شیفته ام باز من خام طمع

که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی

از منش یاد نمی آید و خود می داند

که از او صبر ندارم من مسکین نفسی

هوسی بود که با من به ضرورت می باخت

چند بردارد اگر عشق نباشد هوسی

من نه آنم که نظر بر همه جنس اندازم

کی شود گوهر دریا متعلق به خسی

بود آیا که سر کوی فلانی هرگز

روز بی محتسبی بینم و شب بی عسسی

گر به عمری نفسی وصل شکر دریابم

به علی رغم بر آید ز زمین خر مگسی

هرگز از کنج نیارم به درآمد پنهان

ورنه بسته ست به هر عضو من آخر جرسی

روش من همه سرمایه ی دیوانگی است

هرکسی ره به خرد برد و نزاری به کسی

رخ اگر بر رخ چون برگ گل دوست کشم

پیل را طرح نهم مدعیان را فَرَسی

بس دمی گر بکشندم چو برنج از سر پوست

والله ار ملک جهان پیش من ارزد عدسی

 
 
 
منوچهری

شاخ انگور کهن دخترکان زاد بسی

که نه از درد بنالید و نه برزد نفسی

همه را زاد به یک دفعه، نه پیش و نه پسی

نه ورا قابله‌ای بود و نه فریادرسی

عراقی

از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی

که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی

روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم

چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟

در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی

[...]

مولانا

به شکرخنده اگر می‌ببرد دل ز کسی

می‌دهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی

گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش

گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی

گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

گر درون سوخته‌ای با تو برآرد نفسی

چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی

ای که انصاف دل سوختگان می‌ندهی

خود چنین روی نبایست نمودن به کسی

روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود

[...]

امیرخسرو دهلوی

من ترا دارم و جز لطف توام نیست کسی

در جهانم نبود غیر تو فریاد رسی

نفسی بی تو نیارم زدن، ای جان، گر چه

نکنی یاد من خسته به عمری نفسی

هر کسی راست هوایی و خیالی در سر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه