کس ندارم که پیامی برد از من به کسی
چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی
بر کسی شیفته ام باز من خام طمع
که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی
از منش یاد نمی آید و خود می داند
که از او صبر ندارم من مسکین نفسی
هوسی بود که با من به ضرورت می باخت
چند بردارد اگر عشق نباشد هوسی
من نه آنم که نظر بر همه جنس اندازم
کی شود گوهر دریا متعلق به خسی
بود آیا که سر کوی فلانی هرگز
روز بی محتسبی بینم و شب بی عسسی
گر به عمری نفسی وصل شکر دریابم
به علی رغم بر آید ز زمین خر مگسی
هرگز از کنج نیارم به درآمد پنهان
ورنه بسته ست به هر عضو من آخر جرسی
روش من همه سرمایه ی دیوانگی است
هرکسی ره به خرد برد و نزاری به کسی
رخ اگر بر رخ چون برگ گل دوست کشم
پیل را طرح نهم مدعیان را فَرَسی
بس دمی گر بکشندم چو برنج از سر پوست
والله ار ملک جهان پیش من ارزد عدسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تنهایی و ناتوانیاش در ارتباط با دیگران صحبت میکند. او کسی را ندارد که پیامش را به دیگری برساند و احساس میکند در فریادهایش هیچکس نیست که به او کمک کند. او به عشق و شیفتگیاش اشاره میکند، به این که از کسی که عاشقش است در حقیقت انتظار زیادی ندارد و از درد و رنجهای عشق مینالد. شاعر تصریح میکند که ارزشهای درونیاش و عشق واقعی نمیتواند به راحتی در دسترس دیگران باشد و در نهایت به این نکته میرسد که دیوانگی و عشقش تمام سرمایهاش است و این احساسات برای او بسیار باارزشاند. او به نوعی بیان میکند که اگر بخواهد عشق واقعی را تجربه کند، شرایطی خاص لازم است و در نهایت بر این باور است که عشق و احساساتش از همه چیز مهمتر است.
هوش مصنوعی: من هیچ کس را ندارم که پیام من را به کسی برساند، بنابراین نمیدانم چگونه میتوانم به کمک کسی دسترسی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من دوباره به کسی دل باختهام و با این حال، هنوز خام و ناپختهام. در دل طمع دارم که مثل من، کسی که با عشقش همه چیزش را از دست داده، هم به سرنوشت مشابهی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من از رفتار او چیزی به یاد ندارم و خود او هم میداند که من، این انسان بیچاره، دیگر طاقت ندارم.
هوش مصنوعی: هوس به ناچار با من همراه بود و چند باری خوشیهایی را به من بخشید؛ اما اگر عشق وجود نداشته باشد، آن هوس هم ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که به همه چیز نگاه کنم و آن را مورد توجه قرار دهم، زیرا چطور میتواند ارزش واقعی یک گوهر دریا به یک چیز بیارزش وابسته شود؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که در کوی فلانی، هرگز روزی را بدون ناظر و شب را بدون نگهبان ببینم؟
هوش مصنوعی: اگر به مدت طولانی حمد و ستایش کنم، حتی اگر سختی و مشکلاتی پیش بیاید، باید بدانم که همیشه شکرگزار روزی و نعمتهایی که دارم، باشم.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم از گوشهی وجودم به حالت پنهان خارج شوم، چرا که در نهایت، هر بخش از وجودم به چیزی وابسته است و نمیتوانم آن را نادیده بگیرم.
هوش مصنوعی: طرز زندگی من تمام داراییام دیوانگی است. هر کس به راه عقل برود، از کسی ملالی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر چهرهام را همچون گلبرگهای زیبای دوست بتوید، من میتوانم برای رقیبانم مانند فیل طرحی بزنم که نشان دهندهی قدرت و شکوه من باشد.
هوش مصنوعی: اگر مرا همانند برنج از پوست جدا کنند، قسم به خدا، حتی اگر تمام ملک جهان را به من بدهند، به اندازه یک عدسی هم ارزش ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاخ انگور کهن دخترکان زاد بسی
که نه از درد بنالید و نه برزد نفسی
همه را زاد به یک دفعه، نه پیش و نه پسی
نه ورا قابلهای بود و نه فریادرسی
از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی
که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی
روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم
چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟
در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی
[...]
به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی
میدهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی
گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش
گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی
گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم
[...]
گر درون سوختهای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی
ای که انصاف دل سوختگان میندهی
خود چنین روی نبایست نمودن به کسی
روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود
[...]
من ترا دارم و جز لطف توام نیست کسی
در جهانم نبود غیر تو فریاد رسی
نفسی بی تو نیارم زدن، ای جان، گر چه
نکنی یاد من خسته به عمری نفسی
هر کسی راست هوایی و خیالی در سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.