گنجور

 
حکیم نزاری

کجا شدی که فراتر نمی شوی ز مقابل

چه غایبی که چنین حاضری به شکل و شمایل

درونِ خانۀ چشمی کدام حاضر و غایب

مقیمِ سینۀ تنگی کدام خارج و داخل

به تن جدایم و جانم به خدمتِ تو ملازم

به شخص دورم و دستم به گردنِ تو حمایل

ملازمِ تو وجودم نه حاضرست و نه غایب

مصاحبِ تو دلم در مراحل است و منازل

مگر به بحرِ فراقت به بادبانِ تضرّع

رسد هر آینه این کشتیِ امید به ساحل

وگرنه درد و دریغا که روزگارِ گرامی

به هرزه می گذرد وز دریغ و درد چه حاصل

چه حاجت است که من حالِ خویش بازنمایم

سرشک دیده بگوید که روشن است دلایل

ز دستِ عشق همه عمر هیچ کار نکردم

که لایق است و پسندیده پیشِ مردمِ عاقل

مرادِ طالبِ او در مشاهده ست وگرنه

به یک نظر متصرّف کند مجاهده باطل

بهانه در رهِ مجنون محبّت است و از آن جا

غرض تفرّجِ لیلیست در طوافِ قبایل

نزاریا تو و شوریدگی و رندی و مستی

که خویِ عشق به دیوانگیست راغب و مایل

گمان مبر که دگر باره عقل گِردِ تو گردد

وگر به شعبده بر گردنش نهند سلاسل

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل

که احتمال ندارم ز دوستان ورقی گل

خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل

تو نیز اگر بتوانی ببند بار تَحَوُّل

أَما أُخالِصُ وُدّی؟ أَلَم أُراعِکَ جَهدی؟

[...]

حکیم نزاری

مرا چو مست روان کرده بوده اند از اوّل

هنوز مستم و ثابت قدم نه مستِ مُزلزل

چنین مداومتم بر مدام دست ندادی

گرم به دست نبودی زمامِ مخرج و مدخل

غبارِغم به می از رویِ روزگار توان برد

[...]

خواجوی کرمانی

دلم ربودی و رفتی ولی نمی روی از دل

بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل

گرم وصول میسّر شود که منزل قربست

کنم مرا دل از خاک آستان تو حاصل

هوایت ار بنهم سر کجا برون کنم از سر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
ناصر بخارایی

هنوز در دل مائی و پیش دیده مقابل

که منقطع نشود دوستی به قطع منازل

میان لیلی و مجنون مودّت است و ارادت

اگر عداوت و شور است در میان قبایل

به ما ز دوست سلامی مگر نسیم رساند

[...]

صامت بروجردی

سوم اگر نشود این دو مطلبم حاصل

به آب رحم سرشته است گر شما را گل

کجا رواست به یک کشته یک جهان قاتل

شده است کار من از زندگی دگر مشکل

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه