دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
جهان شب است و تو خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی
به از تو مادر گیتی به عمر خود فرزند
نیاورد که همین بود حد زیبایی
هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب صافی در آبگینه پیدایی
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی
ز گفت و گوی عوام احتراز میکردم
کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی
وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت
نه عاشقی که حذر میکنی ز رسوایی
گذشت بر من از آسیب عشقت آن چه گذشت
هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی
دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی
گر او نظر نکند سعدیا به چشم نواخت
به دست سعی تو باد است تا نپیمایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و روحانیت محبوب سخن میگوید و از او درخواست میکند که دریچهای از بهشت را به روی او بگشاید. او محبوب را به خورشید تشبیه میکند که در جهانی پر از شب، نور و زیبایی میآفریند. شاعر به وفور زیبایی محبوب اشاره کرده و میگوید که هیچ چیز نمیتواند به پای او برسد. همچنین، بیان احساساتش در مورد عشق و درد ناشی از آن دشوار است و ابراز میکند که انتظار دارد محبوب هم به او توجه کند. در نهایت، شاعر به فدای جان خود به خاطر محبوب میپردازد و اشاره میکند که تنها با تلاش و کوشش میتواند به دست او برسد.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از گشایش دریچهای است که به بهشت راه دارد. وقتی این دریچه باز شود، بهتر است که در صبح زود، جمال و زیبایی خود را نشان دهی.
هوش مصنوعی: دنیا تاریک و شب مانند است و تو همانند خورشید زیبایی که صبح نزدیک میشود و از در خانهات بازمیگردی.
هوش مصنوعی: بهتر از تو هیچ مادری در جهان فرزندی به دنیا نیاورد، زیرا تو به خودی خود زیباترین نمونه زیبایی هستی.
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظهای به وصال و دیدارت نائل شود، دیگر نمیتواند پس از آن صبر و شکیبایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: درون پیراهن، به خاطر لطافتش، بدن مانند آب زلالی در شیشه شفاف نمایان است.
هوش مصنوعی: من دیگر توان گفتن در مورد تو را ندارم، زیرا زیبایی تو چنان است که زبان را گنگ میکند.
هوش مصنوعی: من از صحبت با افراد عادی و عامه مردم دوری میکردم، زیرا پس از آن ترجیح میدادم در گوشهای نشسته و به تنهایی فکر کنم.
هوش مصنوعی: دوست وفادارم به من گفت که عشق واقعی به معنای فرار از رسوایی نیست، بلکه به معنای پذیرش آن است.
هوش مصنوعی: عشق تو برای من درد و رنج زیادی به همراه داشته است و هنوز منتظر هستم که ببینم تکلیف ما چیست و چه تصمیمی خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: دو روز از عمرم را برای جان تو فدای میکنم، اگر تو طول عمرت را اضافه کنی و من را فراموش کنی.
هوش مصنوعی: اگر او به تو نگاه نکند و توجه نداشته باشد، تلاش تو بیفایده است و هرچه بکوشی بیثمر خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.