به قاین بگذر ای باد ار توانی
زمینبوسی ببر آن جا که دانی
بگوی آرام جانم را که جانم
برآمد در غمت از ناتوانی
به دست باد صبح از نافهی زلف
چه باشد گر به من بویی رسانی
تویی لیلی و من مجنونِ واله
تویی شیرین و من فرهاد ثانی
چو مجنونم که در اندوه لیلی
بریدم صحبت از انسی و جانی
شدم پر از غمِ دوری دریغا
که کردم در سرِ غربت جوانی
چو فرهادم که بر من تلخ کردهست
فراق روی شیرین زندگانی
به حیرت میکنم صبری ضروری
به غیرت میکشم دردی نهانی
نمیمیرد نزاری در فراقت
به شوخی میکند الحق گرانی
سبک روحی بود او در صفاهان
تو در قاین زهی نامهربانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.