خوش بود دلبستگی با دلبری
ماهروئی، مهربانی، مهتری
جُمجُمی مردانه در پایش لطیف
بر سرش خربندگانه مِیزَری
اَمرَدی کو را پلاسی در بر است
خوشتر است از دختری در چادری
دختران را زرّ و زیور حاجت است
تا برانگیزند مهر شوهری
خطِّ زنگاریّ و خال مشکبوی
در نمیباید به حسنش زیوری
مِقنعی گر حورئی بر سر کند
من گلیمی دوست دارم در بری
وان گلیم از پیش بستن بر قفا
شرح آن چون من نداند دیگری
تا چو در روی اوفتد سیمین زنخ
زیر وی گسترده باشد بستری
شاهد مطبوع شهری را بس است
آفتابی بس بود در کشوری
پادشاهان خواب بر منظر کنند
عارفان بر پشت زیبامنظری
این عصا کاندر میان کون توست
بشکند گر آهنین باشد دری
بیش از این در نامه نتوانم نوشت
این حکایت را بباید دفتری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مار را، هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری
سفله طبع مار دارد، بی خلاف
جهد کن تا روی سفله ننگری
بافکاری بود در شهر هری
داشت زیبا روی و رعنا دختری
سیرت تو هست عین سروری
صورت تو هست محض صفدری
مملکت چون جسم و تو چون دیده ای
محمدت چون بحر و تو چون گوهری
در علو قدر و در کنه شرف
[...]
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.