مرا که از تو میسّر نمی شود یک دم
دمی که بی تو برآید نه دم بود که ندم
خلاصه هر دم وقت است از حیات بلی
دمی که بی تو رود آن نه دم بود که عدم
من آن نی ام که خلافِ محبّتِ تو کنم
اگر سرم برود در سرِ ثباتِ قدم
من از تو راحت و شادی طمع نمی دارم
که دوستی همه سرمایۀ غم است و الم
به اتّفاقِ ملاقات قانعم از تو
به مدّتی که میسّر شود ز بیش وز کم
تو شاه بازی و اَولا به دست شاهانی
وصال تو نبود لایقِ عبید و خدم
تو سر به سیم و زرِ سد خزینه درناری
دهان تو نتوان کرد مشتبه به درم
قد ترا نتوان گفت سرو و هم نبود
به سرو بر گل و شفتالو و انار به هم
گمان نبرد کسی تا ندید چشم و لبت
که این دو مستِ ملیح اند رشکِ ترک و عجم
دم از نزاری تو بی تو بر نمی آید
از آن چنین نَفَسش آمده ست با یک دم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق عاشقانه و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر میگوید که بدون معشوق حتی یک لحظه هم نمیتواند نفس بکشد و زندگیاش بیمعناست. او اشاره میکند که هر دم و لحظهای که بدون معشوق بگذرد، به منزله عدم و نابودی است. شاعر از این میگوید که عشق و محبت به معشوق باعث غم و اندوه است و او به دنبال راحتی و شادی از عشق نیست. همچنین به زیبایی و بینظیری معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز نمیتواند ارزش و مقام او را مورد تردید قرار دهد. در نهایت، او بر این باور است که بدون وجود معشوق، نفس کشیدن و زندگی کردن برایش بیمعناست.
هوش مصنوعی: برای من که نمیتوانم حتی یک لحظه بدون تو را تحمل کنم، وقتی که لحظهای بدون تو بیفتد، دیگر آن لحظه حساب نمیشود.
هوش مصنوعی: زندگی هر لحظه فرصتی است، اما لحظهای که بدون تو بگذرد، واقعاً لحظهای نیست و به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: من مانند نی هستم که هرگز بر ضد محبت تو عمل نمیکند، حتی اگر جانم بر سر استقامت در عشق تو برود.
هوش مصنوعی: من از تو هیچ انتظاری از آرامش و خوشحالی ندارم، زیرا دوستی تنها منبع غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: من از دیدار تو راضیام، به شرطی که این دیدار در زمانی اتفاق بیفتد که به راحتی امکانپذیر باشد، نه خیلی زود و نه خیلی دیر.
هوش مصنوعی: تو در بازی عشق بهترین هستی و ارتباط با تو برای شاهان نیز به سادگی میسر نیست، چراکه تو از مقام و منزلت بالاتری برخورداری و اعیان و اشراف نیز شایسته ی تو نیستند.
هوش مصنوعی: تو به دنبال دُر و جواهرات هستی، اما دهانت به قدری ارزشمند است که نمیتوان آن را با طلا و نقره اشتباه گرفت.
هوش مصنوعی: قد تو را نمیتوان به سرو تشبیه کرد، زیرا هیچ کدام از درختان همچون گل، شفتالو و انار نمیتوانند با هم به تماشا بایستند.
هوش مصنوعی: هیچکس تصور نکند که اگر به چشمان و لبهای تو نگاه کند، این دو زیبایی خیرهکنندهای دارند که باعث حسادت دیگران میشود.
هوش مصنوعی: مدتهاست که به یاد تو هستم و به عشق تو دمی بر نمیآید. نفس من با یاد تو زنده است و تنها با یک نفس شوق تو را حس میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.