همای وارم اگر سایه بر سر اندازی
بر آفرینش عالم کنم سرافرازی
عنایت تو اگر هم عنان ما باشد
سبق بریم چو صاحب دلان به ممتازی
تراست مملکت حسن و در مقابل تو
زمانه را نرسد دل بر و طنّازی
کرشمه ای به عنایت ز غمزه ی توبسم
کسم ز پیش نراند اگر تو بنوازی
که دست گیرد و کی باز برتواند خاست
ز التفات نظر هر که را بیندازی
به دست من چه زمین بوسه ای ز دور و همین
به پای بوس مگر هم تو چاره ای سازی
تو راه ده به وصالم غم مشنّع نیست
رقیب گوی ترا عادت است غمّازی
نزاریا سر تسلیم نه سخن کوتاه
زبان درازی تا چند و قصّه پردازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تمجید از محبوب خود میپردازد و بیان میکند که اگر محبوبش سایهاش را بر او بیندازد، به آفرینش و عالم افتخار میبخشد. او میگوید که اگر محبوب به او توجه کند، میتواند در صف عاشقان ممتاز شود. شاعر به زیباییها و جذابیتهای محبوب اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند از محبت او دوری کند. او از محبوبش میخواهد که در مسیر وصل به خود راهی را نشان دهد و به رقبایش اشاره میکند که عادت دارند او را غصهدار کنند. در پایان، شاعر از تسلیم شدن در برابر محبوب سخن میگوید و در عین حال از طولانی شدن داستان و نقلقولهای بینتیجه ابراز نارضایتی میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو بر سر من سایه بیندازی، همچون همایی که برمیخیزد، من میتوانم به خلق و آفرینش جهان افتخار کنم و سرافراز شوم.
هوش مصنوعی: اگر لطف و محبت تو با ما باشد، ما نیز مانند دلباختگان پیشی خواهیم گرفت و برتری خواهیم یافت.
هوش مصنوعی: تو کانون زیبایی هستی و هیچ چیز در برابر تو توانایی نمایش زیبایی ندارد.
هوش مصنوعی: با نگاهی محبتآمیز و خالص تو، هیچکس نمیتواند از دل من دور شود؛ اگر تو لطف کنی و محبتت را نثار کنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند دستی به یاری کسی دیگر دراز کند، آن وقت خواهد توانست از توجه و نگاه دیگران برخواهد خاست و جلوی دیگران را نگیرد.
هوش مصنوعی: من چه کارهام که از دور میتوانم زمین را ببوسم، و آیا تو نمیتوانی راهی پیدا کنی که خودت این کار را انجام دهی؟
هوش مصنوعی: به من راهی برای رسیدن به معشوقت نشان بده، زیرا حسادت و بدخواهی رقبا برایم مهم نیست. به آنها بگو که این کارشان عادت شده است.
هوش مصنوعی: نمیتوانی با کلام خود به راحتی قضاوت کنی و بیدلیل درباره موضوعات بحث کنی. بهتر است که تسلیم واقعیت باشی و به جای داستان بافی، حقیقت را بپذیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی
سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی
به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر
بدان جمال تو را هست جای طنازی
به دست قهر ز لشکر گه جمال همی
[...]
چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی
نشانه از دل مسکین من کن ای غازی
نخست با تو بالبازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن در دهم بجانبازی
مرا چو جان بباری شد است قربانت
[...]
سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی
که سایه بر سرش افکند خسرو غازی
فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد
که هست افسر شه بر سر سرافرازی
خطاب خسرو انجم کنون بگردانند
[...]
چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی
که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی
نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:
[...]
اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی
کنند در قدمت عاشقان سراندازی
اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام
نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی
تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.