دریغ روز جوانی و عهد برنایی
نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سر فروتنی انداخت پیریم در پیش
پس از غرور جوانی و دست بالایی
دریغ بازوی سرپنجگی که برپیچد
ستیز دور فلک ساعد توانایی
زهی زمانهٔ ناپایدار عهد شکن
چه دوستیست که با دوستان نمیپایی
که اعتماد کند بر مواهب نعمت
که همچو طفل ببخشی و باز بربایی
بهزارتر گسلی هر چه خوبتر بندی
تباهتر شکنی هر چه خوشتر آرایی
به عمر خویش کسی کامی از توبرنگرفت
که در شکنجهٔ بیکامیش نفرسایی
اگر زیادت قدرست در تغیر نفس
نخواستم که به قدر من اندر افزایی
مرا ملامت دیوانگی و سرشغبی
تو را سلامت پیری و پای برجایی
شکوه پیری بگذار و علم و فضل و ادب
کجاست جهل و جوانی و عشق و شیدایی
چو با قضای اجل بر نمیتوان آمد
تفاوتی نکند گربزی و دانایی
نه آن جلیس انیس از کنار من رفتست
که بعد ازو متصور شود شکیبایی
دریغ خلعت دیبای احسنالتقویم
بر آستین تنعم، طراز زیبایی
غبار خط معنبر نشسته بر گل روی
چنانکه مشک به ماورد بر سمن سایی
اگر ز باد فنا ای پسر بیندیشی
چو گل به عمر دو روزه غرور ننمایی
زمان رفته نخواهد به گریه بازآمد
نه آب دیده، که گر خون دل بپالایی
همیشه باز نباشد در دو لختی چشم
ضرورتست که روزی به گل براندایی
ندوخت جامهٔ کامی به قد کس گردون
که عاقبت به مصیبت نکرد یکتایی
چو خوان یغما بر هم زند همی ناگاه
زمانه مجلس عیش بتان یغمایی
چو تخم خرما فردات پایمال کنند
وگر به سروری امروز نخل خرمایی
برادران تو بیچاره در ثری رفتند
تو همچنان ز سر کبر بر ثریایی
خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده
به پنج روز که در عشرت تمنایی
دماغ پخته که من شیرمرد برنا ام
برو چو با سگ نفس نبهره برنایی
اگر بود دل مؤمن چو موم، نرم نهاد
تو موم نیستی ای دل که سنگ خارایی
هر آن زمان که ز تو مردمی برآساید
درست شد به حقیقت که مردمآسایی
وگر به جهل برفتی به عذر بازپس آی
که چاره نیست برون از شکسته پیرایی
سخن دراز مکن سعدیا و کوته کن
چو روزگار به پیرانه سر به رعنایی
وگر عنایت و توفیق حق نگیرد دست
به دست سعی تو بادست تا نپیمایی
ببخش بار خدایا به فضل و رحمت خویش
که دردمند نوازی و جرم بخشایی
بضاعتی نه سزاوار حضرت آوردیم
مگر به عین عنایت قبول فرمایی
ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست
کجا رود مگس از کارگاه حلوایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأملات شاعر در مورد جوانی، پیری و ناپایداری زندگی اشاره دارد. شاعر در دوران جوانی خود به سرمستی و غرور اشاره میکند، اما حالا که به پیری رسیده، احساس ندامت و افسوس دارد. او به ناپایداری دوستیها و نعمتها میپردازد و بیان میکند که چگونه زمان به سرعت میگذرد و هیچ چیز دائمی نیست. شاعر از تغییرات زندگی و بیوفایی زمان میگوید و به این نکته اشاره میکند که خوشیها و عیش و نوش تنها بهطور موقتی هستند. او از اهمیت humility و بهرهوری از زندگی هر روز صحبت میکند و از خداوند میخواهد بر او رحمت کند. این شعر در نهایت تأکید دارد بر این که در برابر تقدیر و چرخش روزگار باید بپذیریم که هیچ چیز پایدار نیست و باید از لحظات زندگی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: ای کاش روزهای جوانی و خوشیهای دوران کودکی را از دست نداده بودم و از زندگی خود لذت بیشتری میبردم.
هوش مصنوعی: سالمند شدن باعث شده است که من تواضع و فروتنی را پیشه کنم، چون در روزگار جوانی، مغرور و متکبر بودم. اکنون به جای تکیه بر برتری، سر به زیر دارم و به سادگی زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: ای کاش بازوی قویای داشتم که بتواند در برابر چرخشهای دشوار زمان ایستادگی کند و با قدرت تمام، به مقابله با چالشها برود.
هوش مصنوعی: زمانهای که ناپایدار و بیوفا است، چه دوستی میتواند داشته باشد که با دوستانش پایدار نماند؟
هوش مصنوعی: اعتماد بر نعمتها و موهبتها مانند اعتماد به رفتار یک کودک است که به سادگی چیزهایی را از دیگران میگیرد و ممکن است در هر لحظه آنها را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: هر چه زباله و خرابی بیشتر برطرف کنی، چیزهای بهتر و زیباتری به دست میآوری. در واقع، هر چه بیشتر به خود زحمت بدهی و بر درد و رنج غلبه کنی، نتیجهای خوشایندتر دریافت میکنی.
هوش مصنوعی: هیچکس در طول زندگیاش از تو نتوانسته است بهرهای ببرد، زیرا در رنج و عذاب بیکامی تو فرار نکردهای.
هوش مصنوعی: اگر تو ارزش و مقام بالایی داری، من از تو نمیخواهم که فقط به خاطر من تغییر کنی و بر ارزش خودت بیفزایی.
هوش مصنوعی: مرا به خاطر جنونم سرزنش میکنند و تو به خاطر آرامش و ثباتت در پیری مورد ستایش قرار میگیری.
هوش مصنوعی: بهتر است از عظمت پیری بگذری و به دنبال دانش، فضل و ادب نباشی؛ زیرا جهل، جوانی، عشق و شیدایی چیزی فراتر از اینهاست.
هوش مصنوعی: اگر وقت مرگ فرا رسیده باشد، هیچ راهی برای فرار از آن وجود ندارد و فرقی نمیکند که انسان چه جایگاه و دانشی داشته باشد.
هوش مصنوعی: دوست و همراهی که از کنار من رفته، دیگر نمیتوانم مثل گذشته صبر و شکیبایی را در خود احساس کنم.
هوش مصنوعی: ای کاش لباس زیبا و با ارزش تقویم که نشاندهنده زیبایی است، بر دستان آسایش و نعمت ما باشد.
هوش مصنوعی: رنگ باخته بر روی گل به گونهای نشسته که مانند بوی خوش مشک بر گل سمن است.
هوش مصنوعی: اگر به زوال و نابودی دنیا فکر کنی، مانند گل که فقط دو روز عمر دارد، دیگر دچار غرور نمیشوی.
هوش مصنوعی: زمانی که گذشت، هرگز با اشک و گریه به عقب برنمیگردد؛ حتی اگر اشکهایت جاری شود، چون تنها با پاک کردن دلخون نمیتوان گذشته را بازگرداند.
هوش مصنوعی: همیشه نباید به راحتی چشم از هم برداشت، گاهی لازم است که به زیباییها و لحظات دلنشین زندگی توجه کنیم و آنها را در آغوش بگیریم.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند موفقیت را دائمی نگه دارد، چرا که در نهایت، تنهایی و مشکلات حاکم خواهند شد.
هوش مصنوعی: وقتی که روزگار، میهمانی خوشی را ناگهان از هم بپاشد، لذت و شادی از میان میرود.
هوش مصنوعی: اگر امروز به مقام و قدرتی دست یابی، فردا ممکن است آن را از دست بدهی و به مانند تخم خرما پایمال شوی.
هوش مصنوعی: برادران تو به سختی به جایی رسیدهاند، اما تو همچنان با غرور و خودپسندی، در اوج خود باقی ماندهای.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که انسان، عمر خود را به باد داده و بر خیالهای بیهوده تکیه کرده است. در واقع، او فقط به مدت پنج روز از زندگیاش در خوشی و لذت به سر میبرد و این وضعیت نشاندهنده ناپایداری و گذرا بودن زندگی است.
هوش مصنوعی: من جوانی شجاع و نیرومند هستم و برای کسی که از من بیخبر است، هیچ ارزشی قائل نیستم، همانطور که برای کسى که با سگ نفس میکشد، افتخار و شرافتی نیست.
هوش مصنوعی: اگر دل مؤمن مانند موم نرم و انعطافپذیر باشد، پس تو ای دل نمیتوانی چنین باشی، زیرا سخت و بیمحبت هستی.
هوش مصنوعی: هر زمانی که رفتار تو موجب راحتی و آرامش مردم شود، میتوان گفت که به واقعیت حقیقی انساندوستی دست یافتهای.
هوش مصنوعی: اگر به دلیل نادانی دچار اشتباه شدی، با عذرخواهی برگرد. چون نمیتوانی از مشکلاتی که به خاطر اشتباهاتت به وجود آمده، فرار کنی.
هوش مصنوعی: سعدی، حرفهات را طولانی نکن و مختصر بگو، زیرا که زمان در سن پیری، زیبایی و جذابیتش کمتر میشود.
هوش مصنوعی: اگر لطف و موفقیت الهی شامل حال تو نشود، تلاش و کوشش تو بینتیجه خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای خدا، با لطف و رحمتت مرا ببخش که تو همواره به دردهایم رسیدگی میکنی و گناهانم را میبخشی.
هوش مصنوعی: ما چیزی برای تقدیم شما نداریم که شایستهی مقامتان باشد، جز اینکه امیدواریم با لطف و عنایت خود، این را بپذیرید.
هوش مصنوعی: در درگاه رحمت و بخشش تو، هرگز جایی برای ناامیدی نیست. مگس نمیتواند از کارگاه شیرینی دور شود، زیرا عطر و شیرینی آن انسان را به خود جذب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.