یاد باد آن شب که در بیت الحرم
خلوتی کردیم با یاران به هم
باده می خوردیم و طبلک می زدیم
ز اوّل شب تا به وقت صبح دم
دولتی بگذشت بر ما کان چنان
دولتی نگذشت بر پرویز و جم
کردم این معنی سوال از عقل دوش
با دلی پر نفرت و طبعی دژم
گفتم آن بیداری ای بد گفت لا
گفتمش خوابی بد آن گفتا نعم
گفتم آیا باز بینم خویش را
در میان آن همه حور و صنم
گفت اگر بینی نبینی جز به خواب
ماجرا کوته کن ای کوته قدم
قصه یی دارم که گر وصفش کنم
از بیانش در خروش آید قلم
گر شبی دیگر به روز آرد چنان
با وجود آرد نزاری از عدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
هر که در اصلش بزرگی بوده است
آن ازو هرگز نگردد هیچ کم
پیل کو جز خدمت شاهی نکرد
چون ز آسیب فنا گردد عدم
زاستخوان او اگر پیلی کنی
[...]
لا فضل فی بلد فینا علی بلد
الا لمکة بیت الله والحرم
فانها فضلت من بین سائرها
بحرمة الدین والاسلام و القدم
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.