گنجور

 
حکیم نزاری

بوی خوشت همره باد صباست

آن چه صبا راست میسر که راست

دوش چو بوی تو به گلزار برد

نالهٔ مرغان سحر خوان بخاست

گل چو نسیم تو شنید از صبا

گفت که این روی بهشت از کجاست

ای گل نو خاسته آگه نه ای

کاین اثر بوی دلارام ماست

دست من و دامن باد صبا

باز پی زلف نگارم چراست

باد کجا لایق سودای اوست

عشق و هوا هر دو به هم نیست راست