رفتی و صدهزار دلت دست در رِکیب
ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟
گویی که احتمال کند مدتی فراق
آن را که یک نفس نبود طاقت عِتیب؟
تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق
ما جمله دیده بر ره و انگشت بر حِسیب
از دست قاصدی که کتابی به من رسد
در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب
چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم
کاندر میان جانی و از دیده در حِجیب
امّید روز وصل دل خلق میدهد
ورنه فراق خون بچکانیدی از نهیب
در بوستانسرای تو بعد از تو کی شود
خندان انار و، تازه به و، سرخروی سیب؟
این عید متفق نشود خلق را نشاط
عید آنکه بر رسیدنت آذین کنند و زیب
این طلعت خجسته که با توست غم مدار
کاقبال یاورت بود اندر فراز و شیب
همراه توست خاطر سعدی به حکم آنک
خلق خوشت چو گفتهٔ سعدیست دلفریب
تأیید و نصرت و ظفرت باد همعنان
هر بامداد و شب که نهی پای در رِکیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
قصیدهٔ کوتاهی است در ابراز دلتنگی از مسافرت شاه و آرزوی برگشت هر چه سریعتر او، در این قصیده به ضرورت قافیه به جای بسیاری از کلمات با ریشهٔ عربی از «مُمال» آنها استفاده شده. «ممال» کلمهای است که با جایگزینی الف با ی به دست میآید و معنی همان کلمهٔ اصلی را میدهد مثل کتیب به جای کتاب یا حسیب به جای حساب.
داری میروی و انگار صدهزار دل دوستدار تو به رکاب اسب تو آویختهاند که نگذارند بروی، تو مثل جان دوستدارانت هستی، چه کسی میتواند دوری از جان خودش را تحمل کند؟
آیا کسی که طاقت یک لحظه عتاب و خشم تو را ندارد میتواند مدتی طولانی دوری از تو را تحمل کند؟
به امید آن که مثل آفتاب از سمت مشرق دوباره بیایی همگی چشم به راه داریم و حساب و کتاب روزها را نگه میداریم تا روز موعود برگشتن تو برسد.
اگر نامهرسانی نامهای برایم بیاورد در پایش میافتم و نامه را بر سرم میگذارم.
تو مصداق «از دل برود هر آن که از دیده برفت» نیستی، چون با وجود این که جلوی چشم نیستی جایت در جان ماست.
امید روز برگشتن و دیدار دوبارهٔ تو به مردم قوت قلب میدهد که اگر آن نبود شدت دوریت اثرات دردناکی بر آنها میگذاشت.
این عید (احتمالاً شروع مسافرت شاه در روز عید فطر بوده) برای مردم شادی نمیآورد. عید آن روزی است که به مناسبت برگشتنت آذینبندی کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صدهزار نزهت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بَدیل یافت شباب از پی مشیب
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد
[...]
الدار آهلة و انت غریب
اعجب بذلک ان ذالعجیب
کیف السبیل الی الایاب و انت
فی دار المقالة مابرحت غریب
فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب
فریاد از آن دو کافر غازی با نهیب
این همبر دو ترکش دلگیر جان ستان
وان پیش دو شمامهٔ کافور یا دو سیب
بردوش غایه کش او زهره میرود
[...]
ای از خزاین کرمت خلق را نصیب
در کشف مشکلات جهان رأی تو مصیب
از فیض جود تو همه آفاق را نصاب
وز نور عدل تو همه اسلام را نصیب
عون تو را عیان هدی را شده مجیر
[...]
بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب
تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب
ما توبه در مقابل عصیان نیاوریم
تمکین عاقلان ز مجانین بود عجیب
زنّار اگر ببندم و ساکن شوم به دیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.