مرا مسخّر عقل مجاز نتوان کرد
که رند را به ستم توبه باز نتوان کرد
من آن نیاز کنم در شبی به می خوردن
که در نماز به عمر دراز نتوان کرد
کجا فسرده دلان را سماع ذوق دهد
چو سوز سینه نباشد نیاز نتوان کرد
شدم به مسجد و گفتم نماز بگزارم
که هم به کُل در طاعت فراز نتوان کرد
خیال دوست به من گفت روی برگردان
که در دو قبله به یک دل نماز نتوان کرد
ملالت از عقبِ عاشقان کنند ولی
ز پیش حکیم ازل احتراز نتوان کرد
بهشت نسیه نمی بایدم به طاعت نقد
که این معامله با اهل راز نتوان کرد
به زعم مدعیان ، عیش تازه خواهم داشت
که خوز هم دم دیرینه باز نتوان کرد
فدای دوست کند جان نزاری و محمود
چه جان بود که فدای ایاز نتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به روی خود در طماع باز نتوان کرد
چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد
ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد
گره به ناخن از ابروی باز نتوان کرد
مرا ز عالم تکلیف عشق بیرون برد
چو دل به جای نباشد نماز نتوان کرد
اگر ز لوث ریا سجده گاه باید پاک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.