ساقی میِ شوق ناک در ده
بر سرکش و ده به دست و سر ده
نقل از لب یار خوش تر آید
از پسته ی خویشتن شکر ده
جانی ز دهان جام بستان
بوسی به لبِ پیاله بر ده
بر دستِ گریز پای نه جام
عذرش منیوش تا به سر ده
ور پاک بخورد و جرعه نگذاشت
در حال بدو یکی دگر ده
ور مست به خانه می رود باز
تکلیف مکن برو گذر ده
مشنو ز غرامتی بهانه
گو قصه مکن دراز زر ده
ور بی نمکی بود گران جان
بر خیز و سبک سرش به در ده
تا جذب پیاله یی توان کرد
از اولِ روز ما حضر ده
ترتیب چنین نگاه میدار
گه اندک و گاه بیشتر ده
پیغام فرست سوی منظور
گو باز مجالِ یک نظر ده
با پیک صبا بگوی کای باد
ما را ز مقام او خبر ده
من بعد سخن مگو نزاری
ترکِ سخنان مختصر ده
بر یاد بساط مجلس شاه
بر خیز و شراب شوق در ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر عقل که بی تو عقل برده
هر جان که نه مرده تو مرده
فریاد ز یار خشم کرده
سوگند به خشم و کینه خورده
برهم زده خانه را و ما را
حمال گرفته رخت برده
بر دل قفلی گران نهاده
[...]
دونان نخورند و گوش دارند
گویند امید به که خورده
روزی بینی به کام دشمن
زر مانده و خاکسار مرده
هم نان کسان حلال خورده
هم خوردهٔ خود حلال کرده
ارخای عنان نفس کرده
مست از می جهل و می نخورده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.