گنجور

 
حکیم نزاری

نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی

بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی

اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود

که چون بریشمم از پای و سر فروبندی

کرشمه‌ای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر

به گوشه لب هم‌چون شکر فروخندی

چو شاخِ مهرِ تو در بستانِ جان بگرفت

درختِ طاقت ما را ز بیخ برکندی

چو آفتاب پرستم نمی‌توانم گفت

که سایه بر من و بر کار من نیفکندی

به خدمتی که اشارت کنی و فرمایی

کمر ببسته‌ام از رویِ لطف بپسندی

به دیده گر بپذیری غلامی تو کند

نزاری‌ای که پدر را نکرد فرزندی

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
شهید بلخی

مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی

که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی

دهند پندم و من هیچ پند نپذیرم

که پند سود ندارد به جای سوگندی

شنیده‌ام که بهشت آن کسی تواند یافت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

خدایگان افاضل رشید دولت و دین

جهان سروری و عالم هنرمندی

زبیم آنکه خداوند را ملال بود

دراز می نکنم شرح آرزومندی

ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته

[...]

سعدی

چه باز در دلت آمد که مهر برکندی

چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی

ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست

هنوز وقت نیامد که بازپیوندی

بود که پیش تو میرم اگر مجال بود

[...]

حکیم نزاری

رسید جان به دهانم ز آرزومندی

مقام مرحمت است این نه موضعِ تندی

سزا منم به عقوبت گناه کار منم

زبانِ بی‌گنهت را به هرزه می‌بندی

اگر به خون‌ِ منت رغبتی‌ست بسم‌الله

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی

به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی

هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز

ضرورتست که از دیگران فرو بندی

اگر به تیغ تو را می‌توان برید از دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه