گنجور

 
سعدی

نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی

که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی

قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد؟

هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی

مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر

تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی

همی دانم که فریادم به گوشش می‌رسد لیکن

ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی

عجب دارند یارانم که دستش را همی بوسم

ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی

اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین

نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی

خرد با عشق می‌کوشد که وی را در کمند آرد

ولیکن بر نمی‌آید ضعیفی با توانایی

مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت می‌آمد

نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی

تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن

که ما را با کسی دیگر نمانده‌ست از تو پروایی

نپندارم که سعدی را بیآزاری و بگذاری

که بعد از سایهٔ لطفت ندارد در جهان جایی

من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید

و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی

 
 
 
غزل ۵۱۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۱۰ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۵۱۰ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی

به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی

قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی

چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی

نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش

چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده

[...]

سنایی

ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی

تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی

ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی

ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی

پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی

[...]

انوری

خرد را دوش می‌گفتم که ای اکسیر دانایی

همت بی‌مغز هشیاری همت بی‌دیده بینایی

چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد

که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی

کسی کاندر جهان بی‌هیچ استکمال از غیری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی

زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی

امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم

خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی

اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه