شمارهٔ ۱: به چشم مست، ز هستی ربوده ای ما را - ز یک نگاه، به عالم نموده ای ما را
شمارهٔ ۲: کو فریب وعده ای، جان بلااندرز را؟ - تا به شغل انتظارش بگذرانم روز را
شمارهٔ ۳: شب که بزم به خویشتن، دید من خراب را - رفت برون ز مجلس و ساخت بهانه خواب را
شمارهٔ ۴: دل که زیاده می کند، قاعده نیاز را - مایه ناز می شود، خوی بهانه ساز را
شمارهٔ ۵: سازد خموش تا من حسرت فزوده را - گوید شنیده ام سخن ناشنوده را
شمارهٔ ۶: دلا بی طاقتی کم کن چو شیدا کرده ای خود را - که امروز است یا فردا که رسوا کرده ای خود را
شمارهٔ ۷: می دهد ساقی می نابی که می سوزد مرا - می زند بر آتشم آبی که می سوزد مرا
شمارهٔ ۸: عشق تو برد هوش من غم فزوده را - نتوان چشید داروی ناآزموده را
شمارهٔ ۹: رفت سوی خانه چون بنمود روی خویش را - تا نماید بر غریبان راه کوی خویش را
شمارهٔ ۱۰: من بی گناه و یار به کین می کشد مرا - این می کشد مرا، که چنین می کشد مرا
شمارهٔ ۱۱: ای از کرشمه رخنه گر جان من بیا - آشوب دین و آفت ایمان من بیا
شمارهٔ ۱۲: دمی که دل تپد، از غم امان دهد ما را - نوید آمدن دلستان دهد ما را
شمارهٔ ۱۳: ساعد آن سیمبر سوزد مرا - داغ آن گلبرگ تر سوزد مرا
شمارهٔ ۱۴: زبس که سوخته داغ جدایی تو مرا - فسرده ساخته در آشنایی تو مرا
شمارهٔ ۱۵: کدام بت شده رهزن دل چو سنگ ترا - که آفتاب محبت، شکسته رنگ ترا
شمارهٔ ۱۶: من کجا، آرزوی وصل دلارام کجا - دل نومید کجا، وین طمع خام کجا
شمارهٔ ۱۷: به غضب تلخ مکن عیش من مسکین را - سخن تلخ میاموز، لب شیرین را
شمارهٔ ۱۸: گر بیخودی مجال دهد اضطراب را - بنیاد برکند دل و جان خراب را
شمارهٔ ۱۹: برده از راه، فریبنده نگاه که ترا؟ - راه خلقی زده ای، تا زده راه که ترا؟
شمارهٔ ۲۰: هزار شکوه، گر از یار بوده است مرا - به او چه زهره اظهار بوده است مرا
شمارهٔ ۲۱: چشم مستی باز رهزن شد دل دیوانه را - کز نگاهی آشناه زد راه صد بیگانه را
شمارهٔ ۲۲: رخش توفان حسن وآفت دوران درو پیدا - دلم یک قطره خون در عشق و صد توفان درو پیدا
شمارهٔ ۲۳: خوش آنکه بپرسی دل دیوانه ما را - آباد کنی گوشه ویرانه ما را
شمارهٔ ۲۴: خوشم کآتش زد امشب آه حسرت محفل ما را - اجل شاید به این تقریب یابد منزل ما را
شمارهٔ ۲۵: منم و دل خرابی، به تو می سپارم او را - به چه کار خواهد آمد، که نگاه دارم او را
شمارهٔ ۲۶: دلا رسیده به جایی کمند ناله ما - که خو گرفته به مجنون و شان غزاله ما
شمارهٔ ۲۷: ساقی به جلوه آر، می همچو لاله را - چون لاله برفروز جمال پیاله را
شمارهٔ ۲۸: ببین کز حیله سازیها ز ره چون می برد ما را - که باز از وعده دارم گرم، بازار تمنّا را
شمارهٔ ۲۹: از زلف تو شکوههاست مارا - کان سلسله بلاست مارا
شمارهٔ ۳۰: شهید عشق تو بیند چو دود آه مرا - در آفتاب قیامت شود پناه مرا
شمارهٔ ۳۱: انگشت اگر زنی به لبم چون پیالهها - از حسرت لب تو درآیم به نالهها
شمارهٔ ۳۲: بیا ای قاصد از کویش، زغم آزاد کن مارا - پیامی گر نداری، از دروغی شاد کن مارا
شمارهٔ ۳۳: امّید وعدههای تو نو میکند مرا - در دست انتظار، گرو میکند مرا
شمارهٔ ۳۴: در پا غمت چو صید زبون میکشد مرا - میافکند به خاک و به خون میکشد مرا
شمارهٔ ۳۵: مشو با روی آتشناک، شبها شمع محفلها - که میسوزند بال آرزو پروانه دلها
شمارهٔ ۳۶: در ایّام روزه به از روز ما شب - که خورشید من بر نهار است تا شب(؟)
شمارهٔ ۳۷: دامان ناز برزد وتیغ جفا گرفت - سرمست در رسید و گریبان ما گرفت
شمارهٔ ۳۸: ز من جدایی آن گلعذار نزدیک است - خجالت دل امیدوار نزدیک است
شمارهٔ ۳۹: چنین که با تو مرا تاب آشنایی نیست - به حیرتم که چرا طاقت جدایی نیست
شمارهٔ ۴۰: ز من دمی که گذشتی، شتاب حاجت نیست - نمیرسم ز پیات، اضطراب حاجت نیست
شمارهٔ ۴۱: از منع غیر، دوش که خندان گذشت و رفت - امروز با تبسّم پنهان گذشت و رفت
شمارهٔ ۴۲: ناصح نصیحت تو به دل جاگیر نیست - ویرانهای است دل که عمارت پذیر نیست
شمارهٔ ۴۳: جز خون دل، شراب ندانستهام که چیست - غیر از جگر، کباب ندانستهام که چیست
شمارهٔ ۴۴: نالهام را کاش نشناسد که این فریاد کیست - شاید آن نامهربان پرسد که از بیداد کیست
شمارهٔ ۴۵: گر نیست فکر قتل منت، قهر بهر چیست - بادام تلخ چشم تو پر زهر بهر چیست
شمارهٔ ۴۶: تیر غمت که در دل صید زبون شکست - از بیقراری دل ما در درون شکست
شمارهٔ ۴۷: شرمندهام که روی دلی چون نمود و رفت - صد سرزنیش ز ناکسی من شنود و رفت
شمارهٔ ۴۸: آنکه رشک بت چین است، این است - وانکه غارتگر دین است، این است
شمارهٔ ۴۹: جفای او من بیتاب را به جا نگذاشت - برآن شدم که شکایت کنم، وفا نگذشت
شمارهٔ ۵۰: اگر کسی سبب وصل یار من شده است - زسر گرانی او، شرمسار من شده است
شمارهٔ ۵۱: غافل به من رسید و وفا را بهانه ساخت - افکند سر به پیش و حیا را بهانه ساخت
شمارهٔ ۵۲: میا به پرستش من، جون امید صحت نیست - به حال مرگ مرا دیدن از محبت نیست
شمارهٔ ۵۳: وه که بر هر سر ره بیسر و پایی دگر است - بس که هر لحظه گذار تو بهجایی دگر است
شمارهٔ ۵۴: بس که پیشت عاشق از جام حجاب از دست رفت - هرچه پرسیدی، به هنگام جواب از دست رفت
شمارهٔ ۵۵: گشاد مهره دل زین بساط بر طرف است - درین بساط دغل، انبساط برطرف است
شمارهٔ ۵۶: در کعبتین عشق تو نقش مراد نیست - وز ششدر غم تو امید گشاد نیست
شمارهٔ ۵۷: با غیر رسیدیّ و ز غیرت جگرم سوخت - صد بار ز ناآمدنت بیشترم سوخت
شمارهٔ ۵۸: دل به جان آمده از عشق نهان، یار کجاست - پرده از راز برانداز دل زار کجاست
شمارهٔ ۵۹: از حریم وصل، مهجورم نمیبایست داشت - یعنی از نزدیک خود دورم نمیبایست داشت
شمارهٔ ۶۰: باز تیر مژه بر جان بلاکش زد و رفت - همچو برق آمد و در خرمنم آتش زد و رفت
شمارهٔ ۶۱: ای مرغ دلم فاخته سرو بلندت - زلف تو کمند و دل من صید کمندت
شمارهٔ ۶۲: چون صبا راه به خاک من غمناک انداخت - بوی گلبرگ کسی در کفن چاک انداخت
شمارهٔ ۶۳: به دل امید بهبودی نماندهست - به غیر از مرگ، مقصودی نماندهست
شمارهٔ ۶۴: آن غمزه در صف مژه خشمگین نشست - چون شحنهای که بر سر بازار کین نشست
شمارهٔ ۶۵: آنکه کاری غیر آزار دل زاری نیافت - عالمی را کرد در آزار و آزاری نیافت
شمارهٔ ۶۶: امشب که گوشه اجلم منزل آمدهست - در منزل تو غیر به کام دل آمدهست
شمارهٔ ۶۷: نه شبنم بر زمین از یاسمین ریخت - که پیشت آبرویش بر زمین ریخت
شمارهٔ ۶۸: گویم چو حال خود به تو، تغییر حال چیست - از من که آشنای توام انفعال چیست
شمارهٔ ۶۹: رقیب بهر چه پیدا به رهگذار نیست - به وعدهگاه وفا گر در انتظار تو نیست
شمارهٔ ۷۰: ترا با کسی هوای همدمی نیست - پری را الفتی با آدمی نیست
شمارهٔ ۷۱: کجا نظر به من آن شوخ خشمگین نظر انداخت؟ - مگر دمی که به سویم خدنگ کین انداخت
شمارهٔ ۷۲: چمن کز گل و غنچه بویی نداشت - سرو برگ جام و سبویی نداشت
شمارهٔ ۷۳: گلگون قبای من که بر ابرش برآمدهست - توفان آب بر سر آتش برآمدهست
شمارهٔ ۷۴: هر لحظه دلم شکوه ز بدخوی دگر داشت - هر دم غم دیگر ز جفاجوی دگر داشت
شمارهٔ ۷۵: پروانه گر ز خلق نهان درد و داغ داشت - دست زمانه عاقبتش بر چراغ داشت
شمارهٔ ۷۶: چو دل فتاد ز پا، غمزهاش ز کین برخاست - چو زخم خورده که خونریزیش از کمین برخاست
شمارهٔ ۷۷: گذشت دور گل و یار سوی باغ نرفت - که آفتاب به نظّاره چراغ نرفت
شمارهٔ ۷۸: در پهلوی اغیار به هر سو نظری داشت - گویا ز نهان آمدن من خبری داشت
شمارهٔ ۷۹: حیا گر ز عاشق به غایت خوش است - ولی از بتان بینهایت خوش است
شمارهٔ ۸۰: بر سر مژگان هجوم اشک گلگون من است - گریه را هنگامه گرم از گرمی خون من است
شمارهٔ ۸۱: ای دل اندر آتش غم، آه دردآلود چیست - گرنه در سوز محبت ناتمامی، دود چیست
شمارهٔ ۸۲: بگشا کمند زلف که دل دردمند توست - آهوی نیم کشته ما در کمند توست
شمارهٔ ۸۳: گر یار به سوی دیگران رفت - سوی دگر نمیتوان رفت
شمارهٔ ۸۴: به خون من چه گواهی دهی ز روی ارادت - شهادت چو منی را چه احتیاج شهادت
شمارهٔ ۸۵: زپا فتادهام و سر بر آستانه اوست - فسانه گشتهام و بر زبان فسانه اوست
شمارهٔ ۸۶: حرفی که از کسی نشنیدی، پیام ماست - در نامهٔ تو آنچه نگنجید، نام ماست
شمارهٔ ۸۷: نداری غم، دلم گر از تو ناخشنود میگردد - ز بس کز ناامیدیها تسلّی زود میگردد
شمارهٔ ۸۸: عشّاق که ترک ره دلدار گرفتند - از غیرت همراهی اغیار گرفتند
شمارهٔ ۸۹: چو یار از من رمید، آرام جان من که خواهد شد؟ - چو او نامهربان شد، مهربان من که خواهد شد؟
شمارهٔ ۹۰: کو بخت آنکه یار شکایت ز من کند - چندانکه مدعی نتواند سخن کند
شمارهٔ ۹۱: دوش در بزم که لبهایت شرابآلوده بود؟ - کز خمارش صبحدم چشم تو خوابآلوده بود
شمارهٔ ۹۲: رازم فسانه از نگه عاشقانه شد - بیهوده رازدار خجل در میانه شد
شمارهٔ ۹۳: چو مرا به بزم بیند، زمیان کنار گیرد - عجب است کاین قدرها، ز من اعتبار گیرد
شمارهٔ ۹۴: شب، خواب پی به حال خرابم نمیبرد - در سینه میخلی تو و خوابم نمیبرد
شمارهٔ ۹۵: ز بس که شوق مرا برقرار نگذارد - نشستهام به سر راه یار نگذارد
شمارهٔ ۹۶: زان جفاپیشه، کسانیکه خبر میآرند - از خجالت بر من حرف دگر میآرند
شمارهٔ ۹۷: افغان که مرا همنفسان وانگذارند - یک دم به سر راه تو تنها نگذارند
شمارهٔ ۹۸: بس که قاصد را بیازارد چو نام من برد - رحم نگذارد که بگذارم پیام من برد
شمارهٔ ۹۹: تلخکام غم او، درد و دوا نشناسد - شربت عافیت و زهر بلا نشناسد
شمارهٔ ۱۰۰: شب شوق بزم او رگ جانم گرفته بود - با آنکه دست رشک، عنانم گرفته بود
شمارهٔ ۱۰۱: خوبان در آزمودن ما صد جفا کنند - با ما به اعتماد وفا تا چها کنند
شمارهٔ ۱۰۲: نیم بسمل شدم از غمزه خودکامی چند - در دل آرام ندارم ز دلارامی چند
شمارهٔ ۱۰۳: چند یارب غم دل در پی جان خواهد بود - توسن شوق چنین سخت عنان خواهد بود
شمارهٔ ۱۰۴: گر چنین خون دل از دیده دمادم گذرد - دیده برهم خورد و کار دل از هم گذرد
شمارهٔ ۱۰۵: دعای عمر به این صید مبتلا چه کند - به نیم کشته تیغ اجل، دعا چه کند
شمارهٔ ۱۰۶: بس که در خاطر قرار بیوفایی میدهد - آشناییهای او یاد از جدایی میدهد
شمارهٔ ۱۰۷: مستی از لعل شراب آلود او معلوم شد - وز خمار چشم خواب آلود او معلوم شد
شمارهٔ ۱۰۸: لبت در خنده با من، وز نگاهت جنگ میبارد - ندانم در چه فکری، خون ازین نیرنگ میبارد
شمارهٔ ۱۰۹: نا کرده کار دلبر من دل به کین نهاد - لطفی نکرده طرح جفا بر زمین نهاد
شمارهٔ ۱۱۰: چون دیدیام، نظر به زمین دوختن چه بود - در پیش سرفکندن و افروختن چه بود
شمارهٔ ۱۱۱: آن جفا پیشه که آیین وفا نشناسد - تا به سویم نگرد، کاش مرا نشناسد
شمارهٔ ۱۱۲: دوش ازان شعله که در جان من سوخته بود - چون گل آیینه روی تو برافروخته بود
شمارهٔ ۱۱۳: جفا کشی که ز بزم تو خوار برخیزد - مرا ببیند و امّیداوار برخیزد
شمارهٔ ۱۱۴: ز جراحت تو ذوقی دل بیقرار دارد - که دل هزار دشمن، ز حسد فگار دارد
شمارهٔ ۱۱۵: هر دشمنیی که بخت بد کرد - عشق تو هم آمد و مدد کرد
شمارهٔ ۱۱۶: آن نیست که دل به جا نشیند - تا سر ننهد ز پا نشیند
شمارهٔ ۱۱۷: چو همرهی به من آن سرو خوشخرام کند - ز بیم طعنه، به هرکس رسد سلام کند!
شمارهٔ ۱۱۸: بس که خواهد به من آن عربدهگر ننشیند - خیزدم از پی تعظیم و دگر ننشیند
شمارهٔ ۱۱۹: سرگران دوش گذشتن زمن زار چه بود - در پی بوالهوسان گرمی بازار چه بود
شمارهٔ ۱۲۰: دل به جان شب همه شب ز آه و فغانم دارد - این سیه روز ندانم چه به جانم دارد
شمارهٔ ۱۲۱: ز بس کان سست پیمان در حق من بدگمان باشد - عجب دانم که دیگر در مقام امتحان باشد
شمارهٔ ۱۲۲: تا دمی دامان وصلش دست شوقم سر دهد - هر زمان بهر فریبم وعده دیگر دهد
شمارهٔ ۱۲۳: چون شدم بسمل، به دستم دامن قاتل نماند - تا قیامت غیر ازینم حسرتی در دل نماند
شمارهٔ ۱۲۴: چنان ز بیم رقیبان نظر به ره دارد - که یک زمان نتواند مرا نگهدارد
شمارهٔ ۱۲۵: زان زهر چشم، بس که دلم تلخکام شد - برکام او شراب تمنّا حرام شد
شمارهٔ ۱۲۶: ز نیازمندی من، گرش احتراز باشد - نکنم ازو شکایت، که گناه ناز باشد
شمارهٔ ۱۲۷: بس که در دل کار، پیکان خدنگ یار کرد - نالهای کز دل برآوردم، به دلها کار کرد
شمارهٔ ۱۲۸: باز مژگان ترم نوباوه خوناب کرد - باز چشم خونفشانم خیر باد خواب کرد
شمارهٔ ۱۲۹: آنها که عتاب از لب خندان تو یابند - زهر اجل از چشمه حیوان تو یابند
شمارهٔ ۱۳۰: کامی ز لب لعل تو دیدن نگذارند - یعنی سخنی از تو شنیدن نگذارند
شمارهٔ ۱۳۱: پاره سازد غم تو رشته تدبیر امید - بگسلد زورگر کین تو زنجیر امید
شمارهٔ ۱۳۲: بیرحم من از من سفر خویش نهان کرد - تا خاطر ازو خوش بود، اما نتوان کرد
شمارهٔ ۱۳۳: دلم به غمزه آن شوخ دلربا چه کند - به زیر تیغ بلا، صید مبتلا چه کند
شمارهٔ ۱۳۴: بعد عمری که دمی یار من زار شود - پرده شرم مرا مانع دیدار شود
شمارهٔ ۱۳۵: زلفت زبان طعنه به بخت نگون کشید - آهوی عقل را به کمند جنون کشید
شمارهٔ ۱۳۶: هر طرف از گرد حی با آه و واویلی نشد - آگه از جان دادن مجنون سگ لیلی نشد
شمارهٔ ۱۳۷: چو سرو قد تو از می به پیچ و تاب درآید - چو باد سرد مرا دل به اضطراب درآید
شمارهٔ ۱۳۸: زلف پر چین پی صیدم چو پراکنده کند - دانه دام بلا، خال فریبنده کند
شمارهٔ ۱۳۹: سخن آن مست کجا با من مدهوش کند - مگر از سرزنش غیر فراموش کند
شمارهٔ ۱۴۰: باز دل چشم هوس در پی داغی دارد - باز پروانه ما رو به چراغی دارد
شمارهٔ ۱۴۱: اول عشق است، جای بیوفاییها نبود - زود مستغنی گذشتی، جای استغنا نبود
شمارهٔ ۱۴۲: ندانم پیش قاصد، حرف خودکامم چه خواهد بود - جواب اضطرابافزای پیغامم چه خواهد بود
شمارهٔ ۱۴۳: از نخل او امید نوا داشتم، نشد - بر عهد او گمان وفا داشتم، نشد
شمارهٔ ۱۴۴: دل چون ز بیوفایی او یاد میکند - پیش خیال او گله بنیاد میکند
شمارهٔ ۱۴۵: او درین نظاره کز تن جان محزون میرود - من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
شمارهٔ ۱۴۶: از مستی شب، زلف تو بیتاب نماید - از آتش می، لعل تو بیآب نماید
شمارهٔ ۱۴۷: بار غم سنگیندلان بر جان غمفرسا نهند - هر که را از پا دراندازند، بر سر پا نهند
شمارهٔ ۱۴۸: جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند - در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند
شمارهٔ ۱۴۹: با آنکه ز مستی خبر از خویش ندارد - سویم نظر از بیم بداندیش ندارد
شمارهٔ ۱۵۰: نشان من چو بتان از ستیز میجویند - مرا نیافته شمشیر تیز میجویند
شمارهٔ ۱۵۱: تا فاش شود راز دلم، بیخبری چند - گویند ازو بهر فریبم خبری چند
شمارهٔ ۱۵۲: بشارت باد رندان را که ایام فراغ آمد - صبوحی کرده هر کس با دف و نی سوی باغ آمد
شمارهٔ ۱۵۳: دل چون ز پی سلامت افتاد - در سلسلهٔ ملامت افتاد
شمارهٔ ۱۵۴: ... اهی چنین باشد - ... اهی چنین باشد
شمارهٔ ۱۵۵: کدام شاه چنین کینهخواه میآید - که بوی فتنه ز گرد سپاه میآید
شمارهٔ ۱۵۶: داد ازان دم که با دل ناشاد - من کنم داد و او کند بیداد
شمارهٔ ۱۵۷: گل خون بر سر خار مژهام تیز آمد - باز در دل غم آن غمزه خونریز آمد
شمارهٔ ۱۵۸: دل چشم به راه یار ننهاد - بر وعده او مدار ننهاد
شمارهٔ ۱۵۹: ز مجلس دوست رفت و دشمن آمد - دلا منشین که وقت رفتن آمد
شمارهٔ ۱۶۰: سخنم را چو به بزم تو سری بگشایند - تا کنی گوش، پیام دگری بگشایند
شمارهٔ ۱۶۱: آنچنان بدگمان که بود، نماند - در پی امتحان که بود، نماند
شمارهٔ ۱۶۲: بیمار غم از مردن، اندیشه بسی دارد - گویا نظر حسرت، بر راه کسی دارد
شمارهٔ ۱۶۳: هر طرف از تو دل سوخته داغی دارد - چشم بد دور، چه آراسته باغی دارد
شمارهٔ ۱۶۴: جان فدای تو بوالهوس نکند - کار پروانه رامگس نکند
شمارهٔ ۱۶۵: دمی عاشق ندید او را، وگر دید - به صد درد دل و خون جگر دید
شمارهٔ ۱۶۶: آن پری چون زلف در پا میکشد - خلق را در دام سودا میکشد
شمارهٔ ۱۶۷: سر ره چشم او بر دل نگیرد - که صیاد آهوی بسمل نگیرد
شمارهٔ ۱۶۸: در عشق ز جان و تن که گوید؟ - وز مردن و زیستن که گوید؟
شمارهٔ ۱۶۹: از بس که دایم بیگنه آزردهام از یار خود - شرمندگیها میکشم، پیش نصیحتکار خود
شمارهٔ ۱۷۰: حیف خوبان کاینچنین میخواره و هر جا روند - پیش خود بر پا و خود را و نصیحت نشنوند
شمارهٔ ۱۷۱: با او سخنی ز من که گوید؟ - از همچو منی سخن که گوید؟
شمارهٔ ۱۷۲: خدنگ تو چون ره به خون میبرد - مرا بر سرره جنون میبرد
شمارهٔ ۱۷۳: بر یاد قدّ او چو می تاب میدهند - در دل هزار نخل بلا آب میدهند
شمارهٔ ۱۷۴: عنان چو از پی صید زبون بگرداند - مرا که صید زبونم، به خون بگرداند
شمارهٔ ۱۷۵: باز آمد و ز عربده شرمنده رنگ بود - مایل به آشتیّ و پشیمان ز جنگ بود
شمارهٔ ۱۷۶: چندان شب غم آه دل تنگ برآورد - کآیینه صبح از نفسش زنگ برآورد
شمارهٔ ۱۷۷: شرح الم دوری، در خامه نمیگنجد - این قصه بیپایان، در نامه نمیگنجد
شمارهٔ ۱۷۸: آن شهسوار هرگه بر بادپا برآید - بیخواست از گدایان، شور دعا برآید
شمارهٔ ۱۷۹: قاصد کز تو به ما نامه نامی آورد - خط پایندگی عمر گرامی آورد
شمارهٔ ۱۸۰: صف شکن ترک مرا بر سر مرکب نگرید - صف مژگان به خونریز مرتّب نگرید
شمارهٔ ۱۸۱: سر مست آرزو را، رسم ادب نباشد - گر سر نهم به پایت، باری عجب نباشد
شمارهٔ ۱۸۲: ره غلط کرده خیالش به دل ریش آمد - همچو شاهی که به ویرانه درویش آمد
شمارهٔ ۱۸۳: دل من چون مرغ بسمل، دمی آرمیده باشد - که به خاک و خون به راهش، دو سه دم تپیده باشد
شمارهٔ ۱۸۴: با هرکه ستم پیشه من در سخن آید - اول به زبانش سخن قبل من آید
شمارهٔ ۱۸۵: از جا دلم به جلوه حیرتفزا مبر - جا در دلم بگیر و دلم را ز جا مبر
شمارهٔ ۱۸۶: ای که داری هوس عشق، کم عشرت گیر - یا میا بر سر این کار و زمن عبرت گیر
شمارهٔ ۱۸۷: گر بشنوم که سوی رقیبان روی گر - جایی روم که نام مرا نشنوی دگر
شمارهٔ ۱۸۸: با آنکه هر زمان شوم از غصه زارتر - گردم زمان زمان به تو امّیدوارتر
شمارهٔ ۱۸۹: به اجل، کار دل زار مرا وا مگذار - به امید دگری کار مرا وا مگذار
شمارهٔ ۱۹۰: جان ندادهست برت عاشق بیمار هنوز - باش یک دم که نگردیده سبکبار هنوز
شمارهٔ ۱۹۱: ای چشم تو همچو فتنه خونریز - چون می نگه تو فتنهانگیز
شمارهٔ ۱۹۲: بیا و تازه خدنگی برین خراب انداز - مرا به خاک و دلم را در اضطراب انداز
شمارهٔ ۱۹۳: صحرای دل ز آتش می شد حجاب سوز - زد آتشم به جان ز رخ آفتاب سوز
شمارهٔ ۱۹۴: جان رفت و سینه تیر غمت را نشان هنوز - دل شاهباز عشق ترا آشیان هنوز
شمارهٔ ۱۹۵: حاصل ما از نوید وصل، پیغام است و بس - کار او از پختهکاری وعده خام است و بس
شمارهٔ ۱۹۶: شوم از مدعی خوشدل، چو بینم از تو خشنودش - به امیدی که وصل آبی بر آتش میزند زودش
شمارهٔ ۱۹۷: چون شمع درآ سرزده و بزم نشین باش - غارتگر دل، آفت جان، رهزن دین باش
شمارهٔ ۱۹۸: درین غمم که مباد از نگاه دم بدمش - به آشنایی پنهان کنند متّهمش
شمارهٔ ۱۹۹: چنان رفتم من بیاعتبار از خاطر شادش - که گر میبیندم صد ره، نمیآید زمن یادش
شمارهٔ ۲۰۰: ای خوش آن صید که آسوده ز جان دادن خویش - دید زانداختن تیر تو افتادن خویش
شمارهٔ ۲۰۱: هر لحظه مرا ذوق محبّت برد از هوش - شبها که کنم با غم او دست در آغوش
شمارهٔ ۲۰۲: از شکر خنده آن گل به من افتاد آتش - غنچه بشکفت و به مرغ چمن افتاد آتش
شمارهٔ ۲۰۳: مردم و جان به غم یار نهانی مشتاق - دل ز جان بیش به آن همدم جانی مشتاق
شمارهٔ ۲۰۴: آتش به دل افروختن من شده نزدیک - وز پهلوی دل، سوختن من شده نزدیک
شمارهٔ ۲۰۵: ز نومیدی وعده افسرده بودم - گر امشب نمیآمدی مرده بودم
شمارهٔ ۲۰۶: ز ضعف، دست به دیوار داده آمدهام - به هر دوگام، زمانی ستاده آمدهام
شمارهٔ ۲۰۷: حرفی به تو از بیم سخنساز نگویم - صد بار برآرم نفس و باز نگویم
شمارهٔ ۲۰۸: به خون چهره میشویم و میروم - دعای تو میگویم و میروم
شمارهٔ ۲۰۹: ز من در شکوه آن شوخ بلا بودهست، دانستم - رقیبان را سر جنگ از کجا بودهست، دانستم
شمارهٔ ۲۱۰: به وقت صلح چو در شکوه پیش یار شدم - گنه ز جانب من بود، شرمسار شدم
شمارهٔ ۲۱۱: قربان نگه کردن پنهان تو گردم - گرد سر دستار پریشان تو گردم
شمارهٔ ۲۱۲: رفتم کز التفات تو کامی نداشتم - در نامه وصال تو نامی نداشتم
شمارهٔ ۲۱۳: گرم آمدم سوی تو و افسرده میروم - یعنی که زنده آمدم و مرده میروم
شمارهٔ ۲۱۴: ز من غافل چو گردد از غرور حسن، بد خویم - به تقریبی کنم هر دم سخن، تا بنگرد سویم
شمارهٔ ۲۱۵: بس که هر لحظه فریبی به زبان دگرم - هر چه گویی، فکند دل به گمان دگرم
شمارهٔ ۲۱۶: شب به مستی گله چندان ز عتابش کردم - که بر افروخته از جام حجابش کردم
شمارهٔ ۲۱۷: از آستان او گله آلود میروم - با آنکه دیر آمدهام، زود میروم
شمارهٔ ۲۱۸: ترسم گر از محبّت خویشش خبر کنم - با خویش سرگرانی او بیشتر کنم
شمارهٔ ۲۱۹: دوش مستی را همآغوش جنون میساختم - بهر خود اسباب رسوایی فزون میساختم
شمارهٔ ۲۲۰: آن رفت که وصلت به دعا میطلبیدم - در هجر تو مردن ز خدا میطلبیدم
شمارهٔ ۲۲۱: چون نظر در خواب بر خورشید رخسارش کنم - هر دم از تاب نگاه گرم، بیدارش کنم
شمارهٔ ۲۲۲: هلاک جان خود زان غمزه خونخوار فهمیدم - به جانم کار دارد، از هوای کار فهمیدم
شمارهٔ ۲۲۳: گر از نوروز، نوشد ماتمم، خاطر مجوییدم - درین ماتم، به مرگ نو، مبارکباد گوییدم
شمارهٔ ۲۲۴: امشب می وصال، پیاپی کشیدهام - از دست ساقی عجبی می کشیدهام
شمارهٔ ۲۲۵: آگه از لذت غم تا من دیوانه شدم - آشنا با غم او، وز همه بیگانه شدم
شمارهٔ ۲۲۶: از بس که بزم مهر و وفا گرم کردهام - بازار التفات ترا گرم کردهام
شمارهٔ ۲۲۷: از تو ای شمع، من سوخته خرمن سوزم - همه نزدیکتر از من به تو و من سوزم
شمارهٔ ۲۲۸: باز آتشی به جان بلاکش فکندهام - خود را به دست خویش در آتش فکندهام
شمارهٔ ۲۲۹: وفای وعده گمان از تو بیوفا داریم - کمال سادهدلیهاست اینکه ما داریم
شمارهٔ ۲۳۰: ترا به کام رقیبان شنوده آمدهام - سر هزار شکایت گشوده آمدهام
شمارهٔ ۲۳۱: چند از کوی تو چون باد نیاسوده روم - شادمان آیم و با گرد غمآلوده روم
شمارهٔ ۲۳۲: ز بزمش با چنین خواری، نخواهم زود برخیزم - که پندارم اگر باشم دمی، خشنود برخیزم
شمارهٔ ۲۳۳: از خون، پس از هلاک رقم کن به سنگ من - کاین خون گرفته است شهید خدنگ من
شمارهٔ ۲۳۴: به بزم دوش چنان بود همزبان با من - که غیبت دگران داشت در میان با من
شمارهٔ ۲۳۵: ز اظهار نیازم برفروزد، از عتاب است این - ولی از غایت امید گویم کز حجاب است این
شمارهٔ ۲۳۶: امروز بس که خواریم، در چشم گلعذاران - خواهیم بود فردا، ننگ گناهکاران
شمارهٔ ۲۳۷: درآید هر کجا در جلوه ناز آفتاب من - مرا رسوا کند تغییر حال و اضطراب من
شمارهٔ ۲۳۸: نباشد چارهای درآرزویش غیر جان دادن - که باشد عیب پیش غمزهاش رسم امان دادن
شمارهٔ ۲۳۹: غمزه زنان بر جهانیان گذری کن - قتل جهانی ز ناوک نظری کن
شمارهٔ ۲۴۰: خیال آشنایی چون کند بیگانه خوی من؟ - که صد جا بنگرد تا یک نظر بیند به سوی من
شمارهٔ ۲۴۱: بر خویش نهد تهمت غمخوارگی من - تا غیر شود در پی آوارگی من
شمارهٔ ۲۴۲: جفای یار، چنان برده اعتبار از من - که غیر آید و پرسد نشان یار از من
شمارهٔ ۲۴۳: از آه سردم آخر، رنجید یار از من - آیینه دل او، شد در غبار از من
شمارهٔ ۲۴۴: به راه آرزو خاکم، طریق خاکساری بین - مرا سرگشته دارد صرصر غم بیقراری بین
شمارهٔ ۲۴۵: ای مایه آزار دل، فکر دلزاری بکن - شکرانه آزادگی، یاد از گرفتاری بکن
شمارهٔ ۲۴۶: چون هجوم آرد محبت، شاد نتوان زیستن - در کمند آرزو آزاد نتوان زیستن
شمارهٔ ۲۴۷: چنان شد همنشینم چشم مست فتنهبار تو - که آمد پیشتر از من به راه انتظار تو
شمارهٔ ۲۴۸: کو بخت کز برآمدن کام دل ازو - گردم ز ناامیدی خود منفعل ازو
شمارهٔ ۲۴۹: تا کس نیاورد سخنی بر زبان ز تو - سوزم ز اشتیاق و نپرسم نشان ز تو
شمارهٔ ۲۵۰: تا نیاید به میان حرف نهان من و تو - غیر در بزم نشیند به میان من و تو
شمارهٔ ۲۵۱: دلم خوش است به نومیدی عنایت تو - که باور آیدم از دیگران شکایت تو
شمارهٔ ۲۵۲: از بس که کردهام گله هر جا ز خوی او - شرم آیدم دگر که ببینم به سوی او
شمارهٔ ۲۵۳: نمیبیند به سویم چون روم تنها به راه او - نمیخواهد که خاص چون منی باشد نگاه او
شمارهٔ ۲۵۴: کنم چو یاد ز بیگانهآشنایی تو - یکی هزار شود محنت جدایی تو
شمارهٔ ۲۵۵: با آنکه آزموده ترا دردمند تو - هر دم فریب میخورد از زهرخند تو
شمارهٔ ۲۵۶: با آنکه نیست آگهیام در جهان ز تو - گرد جهان برآیم و جویم نشان ز تو
شمارهٔ ۲۵۷: گریزم از تو دم خشمگین رسیدن تو - که ناامیدیام افزون شود ز دیدن تو
شمارهٔ ۲۵۸: از بیم خوی تند تو، گاه عتاب تو - قادر نیم بر آنکه بگویم جواب تو
شمارهٔ ۲۵۹: دل کیست، خراب صحبت تو - سرمست می محبت تو
شمارهٔ ۲۶۰: خوش آنکه رنجه گر شده باشم ز خوی تو - غافل کنم ترا و ببینم به سوی تو
شمارهٔ ۲۶۱: ای عالمی در خاک و خون، از غمزه خونریز تو - خونبار چون مژگان ما، فتراک صیدآویز تو
شمارهٔ ۲۶۲: همچو غبار اگر شوم، در ره آرزوی تو - جذبه شوقم آورد، رقصکنان به کوی تو
شمارهٔ ۲۶۳: مینمایم خویش را وارسته از سودای او - تا فریب عشق من، کم سازد استغنای او
شمارهٔ ۲۶۴: دلم ز بس که جفا دیده و وفا کرده - ترا به هیچکسی چون من آشنا کرده
شمارهٔ ۲۶۵: آنکه از پرسش یار است حجابآلوده - گوید از قهر سخنهای عتابآلوده
شمارهٔ ۲۶۶: زاهدا، به ز تو آن رند شرابآلوده - که بود از گنه خویش، حجابآلوده
شمارهٔ ۲۶۷: دل و دیده را نباشد، چه نهان چه آشکاره - نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره
شمارهٔ ۲۶۸: نادیده مرا چون کند آن نور دو دیده - گویم پی تسکین دل خود، که ندیده
شمارهٔ ۲۶۹: من بیخبر از خویش و دل از کار فتاده - گویا که به سویم نظر یار فتاده
شمارهٔ ۲۷۰: کاروان رفته و تنها من بیدل مانده - بیخداوند سگی در ته منزل مانده
شمارهٔ ۲۷۱: به من که مست خرابم شراب ناب مده - ببین خرابی حال من و شراب مده
شمارهٔ ۲۷۲: ای جان تلخکام، خراب از چه بادهای - کز پا فتادهایّ و دل از دست دادهای
شمارهٔ ۲۷۳: ز من ای غیر در رشکی، دلت شاد است پنداری - به استغنای او کارت نیفتادهست پنداری
شمارهٔ ۲۷۴: خواست گوید سخنی، دید زمانی در پی - تا ببیند که نباشد نگرانی در پی
شمارهٔ ۲۷۵: خوش آنکه بیخودم از نشاهٔ نیاز کنی - گهی کرشمه، گهی عشوه، گاه ناز کنی
شمارهٔ ۲۷۶: ای غیر، خواهش دل آسوده میکنی - عشق نبوده را غرضآلوده میکنی
شمارهٔ ۲۷۷: دلا ز سرو قدان برگرفتن نظر اولی - بتان بلای خدایند، از بلا حذر اولی
شمارهٔ ۲۷۸: امشب دگر کجایی و دلجوی کیستی - در خانه کهایّ و به پهلوی کیستی
شمارهٔ ۲۷۹: دلا چنین مگر از منع یار میگذری - که دردمندی و آسودهوار میگذری
شمارهٔ ۲۸۰: گشوده لب به حدیث ترحمآمیزی - ربوده دل به نگاه تبسمآمیزی
شمارهٔ ۲۸۱: قصدم به غمزه ستمانگیز میکنی - هر دم به خون من مژه را تیز میکنی
شمارهٔ ۲۸۲: هرگز نظری سوی من از ناز نکردی - کز من به رقیبان گله آغاز نکردی
شمارهٔ ۲۸۳: خوشا صلحی که شرمآلوده از آزار من باشی - پشیمان ز آشتی از شکوه بسیار من باشی
شمارهٔ ۲۸۴: خلقی به سر ره که خرامان بدر آیی - آید ز فریب تو که پنهان بدر آیی
شمارهٔ ۲۸۵: زود از بزم تو برخیزم چو یار من شوی - ترسم آید غیر و ناگه شرمسار من شوی
شمارهٔ ۲۸۶: من و آرزوی بزمی که ز حال من بپرسی - چو کسی دگر نماند، ز ملال من بپرسی
شمارهٔ ۲۸۷: ای خوش آن کز انتظارم گر خبر میداشتی - هر زمان سویم به تقریبی گذر میداشتی
شمارهٔ ۲۸۸: بعد از نگاه گرم، تبسم نمیکنی - ما را امیدوار تکلم نمیکنی
شمارهٔ ۲۸۹: بس که از ما بهر غیر ای بیوفا رنجیدهای - پیش ما شرمندهای، از غیر تا رنجیدهای؟
شمارهٔ ۲۹۰: به بالین من در تب غم نیایی - وگر جان سپارم به ماتم نیایی
شمارهٔ ۲۹۱: آراستی صف مژه، راه که میزنی - لشکر کشیدهای، به سپاه که میزنی
شمارهٔ ۲۹۲: میرسی قاصد و دل را به تپیدن داری - باز گویا خبر نامه دریدن داری
شمارهٔ ۲۹۳: ز عشوه بس که مرا بیقرار خود کردی - خجل شدیّ و مرا شرمسار خود کردی
شمارهٔ ۲۹۴: دلا بیا که برآریم سر به شیدایی - که ماه شهری ما، شد غزال صحرایی
شمارهٔ ۲۹۵: زان مژه غیر خدنگ بلا ندهی - دامن غمزه به دست وفا ندهی
شمارهٔ ۲۹۶: دل به تو بستم و ترک جفا ندهی - جان به تو دادم و داد مرا ندهی
شمارهٔ ۲۹۷: دگر دل ربود از کفم دلربایی - مه بیوفایی، بلای خدایی
شمارهٔ ۲۹۸: شب مژده وصال شنیدم، نیامدی - بسیار انتظار کشیدم، نیامدی
شمارهٔ ۲۹۹: ای قاصد فرخنده، ز اغیار نهانی - خود را چه شود گر بر دلدار رسانی
شمارهٔ ۳۰۰: رها ای شهسوار از کف عنان بارگی کردی - فرامش از سگ دنباله دو یکبارگی کردی
شمارهٔ ۳۰۱: چنین به اهل وفا خشمگین چرا شدهای - سگ توایم، به ما این چنین چرا شدهای
شمارهٔ ۳۰۲: از فریب وعدهای بازم شکیبا کردهای - باز افسون را زبان بند تمنا کردهای
شمارهٔ ۳۰۳: دی شدی مست می ناب و خرابم کردی - داغ بر دست نهادیّ و کبابم کردی
شمارهٔ ۳۰۴: همانا در میان با غیر، حرف قتل من داری - که سویم گوشه چشمی دراثنای سخن داری