لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
میلی

به بزم دوش چنان بود همزبان با من

که غیبت دگران داشت در میان با من

چنان ز عشق نهانم رقیب بی‌خبر است

که می‌کند سخن از صحبت نهان با من

ز من رمیده، همانا شنیده از جایی

حکایتی که نهان داشت در میان با من

به خاطرت نرسد امتحان من هرگز

ز بس که غیر ترا کرده بدگمان با من

ز بدگمانی خود شرمسار خواهی شد

مباش این‌همه در بند امتحان با من

فغان ز خوی بد آن بهانه‌جو، میلی

که دوش عربده‌ای داشت هر زمان با من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصر بخارایی

وفا نمی‌کند آن یار مهربان با من

جفا همی‌کند آن شوخ دلستان با من

مرا چو عمر عزیزست و ناگزیر ولی

وفا نمی‌کند آن عمر یک زمان با من

من از موافقت یار برنخواهم گشت

[...]

رفیق اصفهانی

به غیر دل که کند تا سحر فغان با من

بشب فراق تو کس نیست همزبان با من

ترا نمی کند ای ماه مهربان با من

ببین چه می کند از کینه آسمان با من

به جان تو که گرم دوستی تو باکی نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه