گنجور

 
میلی

زاهدا،‌ به ز تو آن رند شراب‌آلوده

که بود از گنه خویش، حجاب‌آلوده

می‌برد راه به خمخانه عرفان، رندی

که بود مست و نباشد به شراب‌آلوده

ای خوش آن مستی و بی‌باکی و دردآشامی

که نشد در حرم کعبه حجاب‌آلوده

من چه کس باشم و از جرم و گناهم چه حساب

که کند همچو تویی را به عتاب‌آلوده

نتوانم که سر از زانوی غم برگیرم

بس که شرمنده‌ام از دیده خواب‌آلوده

می به یادش خور و اندیشه مکن چون میلی

کز ریا به بود این جوم ثواب‌آلوده