گنجور

 
میلی

ز بس که شوق مرا برقرار نگذارد

نشسته‌ام به سر راه یار نگذارد

چنان ز من گذرد سرگران، که طعنه غیر

مرا به رهگذر انتظار نگذارد

به بزم یار ز اندیشه عتاب، مرا

خیال شکوهٔ بی‌اختیار نگذارد

هجوم شوق من از حد گذشت و می‌ترسم

که پای عهد ترا استوار نگذارد

ز گرامی‌اش غرضی غیر ازین نمی‌یابم

که خجلتم به سر رهگذار نگذارد

نهان گذشتن آن پرفریب، میلی را

به هیچ رهگذر امیّدوار نگذارد

 
 
 
اهلی شیرازی

چو دل به وصل دهم جوریار نگذارد

چو یار رحم کند روزگار نگذارد

کنار من فلک از گریه زان کند جیحون

که آرزوی دلم در کنار نگذارد

تو غنچه لب چو شکفتی ز دست من رفتی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
آذر بیگدلی

ز دشمنی بمنت، روزگار نگذارد

که ظلم گلچین، گل را بخار نگذارد

تو ساده لوحی و، اغیار در کمین که تو را

کنند رام، مگر روزگار نگذارد

به اختیار، دل از وی چگونه برگیرم؟!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه