گنجور

 
میلی

زان جفاپیشه، کسانی‌که خبر می‌آرند

از خجالت بر من حرف دگر می‌آرند

دشمنان بس که به کام دل خویشم بینند

هر زمان سوی من زار، گذر می‌آرند

غیر گویا شده افسرده، که امروز از یار

هر زمان نامه و پیغام دگر می‌آرند

تا فتد راز من ساده‌دل از پرده برون

حیله‌سازان ز زبان تو خبر می‌آرند

جان سپردند شهیدان و همان حیرانند

میلی این طایفه چون تاب نظر می‌آرند؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

بر من خسته رقیبان چو گذر می آرند

می طپد دل که از آن مه چه خبر می آرند

زان شهیدان ترا دست در آغوش خودست

که خیال تو در اندیشه به بر می آرند

چشم خون ریز بپوشم ز رخت لاله صفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه