گنجور

 
میلی

خوش آنکه رنجه گر شده باشم ز خوی تو

غافل کنم ترا و ببینم به سوی تو

با آنکه همچو گنج به ویرانه منی

بهر فریب غیر کنم جست‌وجوی تو

از بس که هر زمان شود افزون تغافلت

هر روز ناامیدتر آیم ز کوی تو

دارم گمان عشق تو بر همدمان خویش

از بس که می‌کنند به من گفت‌وگوی تو

رشک رقیب از دل میلی نمی‌رود

ترسم برون رود ز دلش آرزوی تو