به خون من چه گواهی دهی ز روی ارادت
شهادت چو منی را چه احتیاج شهادت
خدای را مکن ای پارسا به سجده آن بت
ملامتم، که نیاید ز بنده غیرعبادت
زمان زمان به من از دور خویش را بنماید
که آورم به رهش تاب انتظار زیادت
نوید آمدنش غیر آورد دم رفتن
که جان دهیم به سختی درانتظارعیادت
به بزم وصل کشم هر زمان خجالت دیگر
ز بس که درغم او ... حسرتم شده عادت
رقیب عزم سفر کرده میلی از سر کویش
به صحت و به سلامت، به دولت و به سعادت!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق محبت و انتظار شاعر نسبت به معشوق اشاره دارد. شاعر میگوید که نیازی به شهادت شخص دیگری درباره عشق او نیست و خود عشق کافی است. او از خدا میخواهد که به بتِ محبت سجده نکند و فقط به عبادت او بپردازد. همچنین او در انتظار دیدن محبوبش است و این انتظار برای او به عادت تبدیل شده است. شاعر از غم دوری معشوق رنج میبرد و در حال حاضر رقیبی برای محبوبش در سفر است و او از او آرزوی سلامت و خوشبختی دارد. در کل، شعر در مورد عشق، انتظار و غم ناشی از فاصله معشوق و معشوقه است.
هوش مصنوعی: به چه مدرکی از محبت و ارادت خودت بر من گواهی میدهی؟ کسی چون من برای اثبات عشق و وفاداریم به شهادت نیازی ندارد.
هوش مصنوعی: ای پارسا، خدا را سوگند نده که به سجده آن بت ملامت بپردازی، چرا که غیر از عبادت هیچ چیز دیگری از بندگان پذیرفته نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که به من نشان دهد از دور خویش را، برایم مقدور میشود که انتظار طولانیام را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: خبر ورود او زمانی به گوش میرسد که دیگر نزدیک است به رفتن. در این لحظه ما به سختی در انتظار سلامتیاش جان میدهیم.
هوش مصنوعی: من همیشه به خاطر وصال او در مجالس شادمانی شرمندهام، چون دیگر این حیرت و اندوه به عنوان عادت در زندگیام درآمده است.
هوش مصنوعی: رقیب تصمیم به سفر گرفته و با یاد تو به سلامتی و خوشی، به کامیابی و موفقیت میاندیشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
[...]
به آستین ملالم مران، که من به ارادت
نهادهام سر طاعت، به آستان عبادت
به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت
به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت
من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم
[...]
منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت
به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت
به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گهگه
قدم به پرسش ما مینهد به رسم عیادت
چه میدهند گواهی دو چشم یار به خونم
[...]
قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت
که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت
نهادهام سر تسلیم بر ارادت محبوب
که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت
دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش
[...]
یگانهای در دل میزند به دست ارادت
که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت
اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب
میانهٔ من و او نگسلد کمند ارادت
در این ولایت پر شور و فند خانهٔ کنعان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.