گنجور

 
میلی

به خون من چه گواهی دهی ز روی ارادت

شهادت چو منی را چه احتیاج شهادت

خدای را مکن ای پارسا به سجده آن بت

ملامتم، که نیاید ز بنده غیرعبادت

زمان زمان به من از دور خویش را بنماید

که آورم به رهش تاب انتظار زیادت

نوید آمدنش غیر آورد دم رفتن

که جان دهیم به سختی درانتظارعیادت

به بزم وصل کشم هر زمان خجالت دیگر

ز بس که درغم او ... حسرتم شده عادت

رقیب عزم سفر کرده میلی از سر کویش

به صحت و به سلامت، به دولت و به سعادت!