گنجور

 
میلی

نمی‌بیند به سویم چون روم تنها به راه او

نمی‌خواهد که خاص چون منی باشد نگاه او

درین رشکم که گویا مدعای غیر شد حاصل

که بوی آرزومندی نمی‌آید ز آه او

مرا بر حسرت امیدواری گریه می‌آید

که باشد چون تویی از سادگی امیدگاه او

چو بیند غیر، مخصوصانه در دستم عنانش را

پی رفع گمان، خود را نمایم دادخواه او

به این تقریر بی‌تابانه، میلی شکوه کمتر کن

مبادا در گریبان تو آویزد گناه او