گنجور

 
میلی

صف شکن ترک مرا بر سر مرکب نگرید

صف مژگان به خونریز مرتّب نگرید

ای غریبان، به فریب نگهش دل مدهید

خلق شهری همه در ناله یارب نگرید

تا ز آزادی آن طفل رساند خبری

قاصد اشک مرا در ره مکتب نگرید

من به خوناب جگر خوردن و در بزم رقیب

دم‌به‌دم بر لب او جام لبالب نگرید

روز بختم ز شب هجر بسی تیره‌تر است

با چنین تیرگی روز سیه، شب نگرید

من که آسوده ز بیهوشی دوشین بودم

بی‌قرار امشبم از بیخودی تب نگرید

میلی از کفر سر زلب بتی می‌لافد

با همه مشرب ازو دعوی مذهب نگرید