صف شکن ترک مرا بر سر مرکب نگرید
صف مژگان به خونریز مرتّب نگرید
ای غریبان، به فریب نگهش دل مدهید
خلق شهری همه در ناله یارب نگرید
تا ز آزادی آن طفل رساند خبری
قاصد اشک مرا در ره مکتب نگرید
من به خوناب جگر خوردن و در بزم رقیب
دمبهدم بر لب او جام لبالب نگرید
روز بختم ز شب هجر بسی تیرهتر است
با چنین تیرگی روز سیه، شب نگرید
من که آسوده ز بیهوشی دوشین بودم
بیقرار امشبم از بیخودی تب نگرید
میلی از کفر سر زلب بتی میلافد
با همه مشرب ازو دعوی مذهب نگرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق خود درباره درد و رنج عشق و جدایی میپردازد. او به تصویر کشیدن صحنههای غمانگیز و نالههای مردم میپردازد و از آزادی گمشده و نیاز به خبر از آن سخن میگوید. شاعر همچنین به تناقضاتی در زندگی خود اشاره میکند؛ در حالی که در گذشته احساس آرامش میکرده، امروزه در عذاب و بیقراری به سر میبرد. او با نگاهی به کفر و ایمان، به وجود سرگردانی و تناقضات دینی نیز اشاره دارد. به طور کلی، شعر توصیف شاعر از احساس فقدان و ناآرامی در زندگی و عشق است.
هوش مصنوعی: ترکی که در صف، آماده نبرد است، به من نگاه نمیکند و چشمانش که چون تیغ تیز است، به خون تهنیدلهای من هم توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: ای کسانی که غریب هستید، فریب ظاهر او را نخورید. همه مردم شهر در حال ناله و گله هستند و به درگاه خداوند شکایت میکنند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که قاصدی خبر از آزادی آن کودک به من برسد، اشکهایم در راه مکتب نریزد.
هوش مصنوعی: من به خاطر دلدرد و رنجی که دارم، در حالی که در جشن دیگران هستم، هر لحظه به یاد او میروم و نمیتوانم از فکرش بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: روزهایی که من دارم از شبهای دوریام خیلی تیرهتر است. با این همه تیرگی در روزهای سیاه، شب هرگز گریه نمیکند.
هوش مصنوعی: امشب حال من کاملاً متفاوت است. در حالی که دیشب از بیحالی و بیخبر بودن آرام بودم، حالا به شدت بیقرار و مضطربم، گویی تب و تابی در وجودم جریان دارد که من را سرگردان کرده است.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاقی از ناحیه کفر در لبان بتپرستی وجود دارد که حتی با داشتن اعتقادات متفاوت، از او طلب عقیده و مذهب میکند و بر این اساس تحت تأثیر او قرار نمیگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید
انگبین در لب شیرینش لبالب نگرید
چشم بسته مگشایید مگر بر رویش
آن زمان کش مه نو در ته غبغب نگرید
پیش محراب دو ابروش که طاق است به حسن
[...]
گریه تلخ من از خنده آن لب نگرید
تشنه لب مردن من زان چه غبغب نگرید
اشکم از عکس لبش باده صفت رنگین شد
ساغر چشمم ازین باده لبالب نگرید
باده خون جگر و نقل غم و سینه کباب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.