گنجور

 
میلی

آن پری چون زلف در پا می‌کشد

خلق را در دام سودا می‌کشد

می‌شوم آسوده گر دست اجل

از دلم تیر جفا وا می‌کشد

آه کز بیچارگیها مرگ هم

از سر بیمار غم، پا می‌کشد

دل هم آزاری اگر از دیده دید

انتقام خویش از ما می‌کشد

وه که میلی را دوا از یاد رفت

بس که درد ‌بی‌مدوا می‌کشد