گنجور

 
میلی

با آنکه ز مستی خبر از خویش ندارد

سویم نظر از بیم بداندیش ندارد

تا دست تو را رحم نگیرد به شفاعت

لب تشنه شمشیر تو سر پیش ندارد

نام دگری تا به زبان نگذرد او را

شادم که شکایت ز بداندیش ندارد

گردید خجل از دل آزرده‌ام امروز

با آنکه خبر از جگرریش ندارد

با این‌همه آزردگی و این‌همه خواری

میلی گله‌ای زان بت بدکیش ندارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode