گنجور

 
میلی

شب مژده وصال شنیدم، نیامدی

بسیار انتظار کشیدم، نیامدی

تا غیر شاد گردد و من منفعل، ترا

هرچند سوی خود طلبیدم، نیامدی

در وصل، خویش را نرساندی اجل به من

زهر فراق تا نچشیدم، نیامدی

دی می‌گذشتی از در محنت‌سرای من

هرچند از پی تو دویدم، نیامدی

تا آمدی، رسید به جان میلی از غمت

تا از غمت به جان نرسیدم، نیامدی