گنجور

 
میلی

دوش مستی را هم‌آغوش جنون می‌ساختم

بهر خود اسباب رسوایی فزون می‌ساختم

ز آتش می صحبت ما با رقیبان گرم بود

هر زمان افسرده‌ای را گرمخون می‌ساختم

بس که می‌دیدم ز مستی گوش بر حرف خودش

هر دم اظهار محبت را فزون می‌ساختم

گر خبر می‌داشتم از تلخکامیهای بزم

با خمار آلودگیهای برون می‌ساختم

تا شدم افسرده میلی، حیرتی دارم که من

با چنان سوزی تمام عمر چون می‌ساختم

 
 
 
میلی

دوش مستی را هم‌آغوش جنون می‌ساختم

بهر خود اسباب رسوایی فزون می‌ساختم

بس که می‌دیدم ز مستی گوش بر حرف خودش

هر دم اظهار محبت را فزون می‌ساختم

عرفی

گر نه خود را بیخود از جام جنون می ساختم

دوش با این درد دل تا روز چون می ساختم

یاد آن دارد که تا ذوقم فزاید روز وصل

حسرت دل یادم از یادت فزون می ساختم

آه از آن حرمان که دل را از خیالات محال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه