گنجور

 
میلی

ای غیر، خواهش دل آسوده می‌کنی

عشق نبوده را غرض‌آلوده می‌کنی

دانسته‌ام که لطف تو با غیر تا کجاست

در پیش من تغافل بیهوده می‌کنی

در حیرتم که زخم نهان دل مرا

از خنده‌ای چگونه نمکسوده می‌کنی

ای غیر، بی‌ملاحظه‌ای در هلاک من

معلوم می‌شود که به فرموده می‌کنی

از شوق، بس که پرسش بیهوده می‌کنم

آسوده‌ام ازین که تو نشنوده می‌کنی

ای تیغ یار، بر سر میلی میا دگر

تا چند قطع این ره پیموده می‌کنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode