گنجور

 
میلی

گلگون قبای من که بر ابرش برآمده‌ست

توفان آب بر سر آتش برآمده‌ست

مجنون آن فرشته خصالم که از حیا

پنهان ز چشم خلق، پریوش برآمده‌ست

هنگامه زود برمشکن از هوای خواب

امشب که با تو صحبت ما خوش برآمده‌ست

از بس که در تنم ز تب مرگ،‌ جان بسوخت

امروز همچو دود ز آتش برآمده‌ست

میلی نسیم آه تو گویا برو گذشت

کان خطّ نو دمیده مشوش برآمده‌ست