گنجور

 
میلی

بشارت باد رندان را که ایام فراغ آمد

صبوحی کرده هر کس با دف و نی سوی باغ آمد

ز هر سو مطربی مانند بلبل در ترنم شد

ز هر سو ساقیی چون لاله با زرین ایاغ آمد

کمال عشق و جذب آرزوی آشنا بنگر

که آن بیگانه تا ویرانه ما بی‌سراغ آمد

جراحت بیش پا برجا نماند از جوشش خونم

مرا در دست هرگه پنبه‌ای از بهر داغ آمد

شبی کز غیر پنهان آمد و شمع مزارم شد

مرا شد داغ دل، گر بر سر خاکم چراغ آمد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode